ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۱۱.گرگ و سگ

در افسانه های ایرانی آمده است در زمانهای دور که همه چیز متفاوت از امروز بود ، گرگها پیش انسانها می زیستند و همدم و نگهبان مردم بودند . اگر نگوییم در ناز و نعمت ، اما لقمه نانی همیشگی برایشان بود .

در عوض سگها به صورت وحشی در کوه دشت و بیابان زندگی می کردند و از شکار کردن به غذایی می رسیدند . آن زمان صدای گرگها آرامش بخش و عو عو سگان ترسناک بود .

تا اینکه در یک سال سرد شکار کم شد . سگها گرسنه ماندند . عده ای زیاد مردند و ... . همگی به فقان آمدند . بزرگ گله به صرافت  راه حل برامد . راه حلی به ذهنش رسید . شبی از شبها سایه وار به درون محل زندگی آدمها خزید . از آنجا که سگها و گرگها از یک تیره و طایفه اند و روابطی نزدیک با هم داشتند به پیش رییس گله ی  گرگها رفت و گفت " ای برادر ! چه نشسته ای که بیماری گله ی مرا فرا گرفته که تنها در بین سگها و گرگها ساری است و دارد یکی یکی ما را می کشد " گرگ پرسید " دوای این درد چیست ؟ " سگ گفت " تنها دارویش خوردن ته مانده ی غذای آدمیزاده است " گرگها که ذاتآ موجودات رمانتیکی هست احساساتشان قلیان کرد که ما آماده ی هر نوع کمکی به برادران و خواهرانمان هستیم .

سگ وقتی دید که وضع به نفع او پیش میرود گفت " راضی به زحمت شما نیستیم . تنها یک کار باید انجام دهیم . هر چند که ما سگها از زندگی با انسانها بیزاریم اما چه می شود کرد ؟ من و افراد گله ام به درون شهر می آییم تا چند روز غذای انسانها را بخوریم و به محض اینکه حال مریضهایمان خوب شد برمی گردیم . اما برادر من نگران حال شما هستم چون این بیماری مسری است نکند خدای نکرده شما بیمار شوید ؟ " گرگ گفت " چاره ی کار چیست ؟"‌سگ گفت"با ورود ما به شهر شما از آن خارج شوید تا چند روز که دوباره جایمان را عوض می کنیم " .

گرگها قبول کردند و جایشان را با هم عوض کردند . چند روز گذشت اما خبری از سگها نشد .... چند روز دیگر هم گذشت اما باز هم خبری نشد . گرگها به تنگ امدند به بالای کوه رفتند و زوزه کشیدند " مریض شما بهبوووووووووووووووووووووووود؟" و سگها از آنطرف جوابشان دادند "نه ه ه... نه ه ه ه ...".

این ماجرا هنوز که هنوز است ادامه دارد و از آن زمان به بعد سگها با انسانها زندگی می کنند .

 

* شکم گرسنه دین و ایمان نمی شناسد . مرحوم مارکس می گفت فرهنگ و دموکراسی و مدنیت خیلی عالیست اما مهتر از ان سیر کردن شکم است .

**سعی کنید لحظاتی که رومانتیک شدید خودتان را در یک اتاق تنها زندانی کنید .

 

 

 

  

۱۰.مع الفارق

 فارسی زبان پیچیدگیها ، کنایه ها ، استعاره ها و ... و شاید بی ربطها است ! مثلآ چرا برای سه چیز مختلف تنها یک کلمه وجود دارد ،شیر؟ آن هم در زبانی که گستره ی واژگانش بی انتهاست.
مثال مع الفارق، یعنی مثالی که هیچ  ربطی به موضوع ندارد. شما می توانید هر قضیه ای را که کاملآ بی ارتباط با موضوع بحث است با بسته بندی مثال مع الفارق به خورد دیگران دهید و جالبتر آن را که با تکیه بر همین قضیه موضع خود را اثبات کنید!. این امکان جالب زبانی در کمتر زبانی در دنیا رایج است و شاید برگرفته از روحیات خاص مردم این سرزمین باشد .  به بی ربط ترین دلیل  تورم بالا می رود ، روزنامه ها تعطیل می شود ، سیاست خارجی تنظیم می شود و ....  حتی ممکن است شما ممکن است به بی ربط ترین دلیل ممکن دستگیر شوید ، یا حتی زندانی یا اعدام شوید .
بسیاری از این موارد بی ربط در زندگی روزمره ی ما چنان نهادینه شده که دیگر نقصی در هارمونی نیست بلکه خود هارمونی است . مثلآ در یک مهمانی چون چند مدل غذا وجود دارد همه متعهد به خوردن همه نوعش هستند حتی اگر بعضی را دوست نداشته باشند .

۹.مجستیک

فیلم مجستیک (ساخته ی فرانک دارابونت ) را چند وقت پیش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش کرده بود . مجستیک درباره ی حال و هوای دوران مک کارتیسم و پاکسازی اهالی سینما از کسانی که به قول آنها کمونیست و فعال بر ضد منافع ملی است . دورانی که باعث کوچ صدها نفر از بهترین هنرمندان آن زمان شد . فیلم داستانی ساده دارد و پیام اصلی آن وطن پرستی در عین آزاد اندیشی است . صحنه ی ادای احترام به پرچم آمریکا توسط مردم شهر و استقبال از پیتر اپلتون بعد از سخنرانی ضد تفتیش عقاید در کمیته ی تحقیق دو نمونه از سکانسهای این فیلم هستند که نشان دهنده ی دنبال کردن این تفکر توسط فیلم ساز است .  

اگر شما فیلم را از صدا و سیمای ایران دیده باشید حتمآ سکانس اول را به خاطر نمی آورید ! چون این سکانس به علت مسایل غیر اخلاقی چون نواخته شدن سرود آمریکا ، اهتزاز پرچم آمریکا و احترام جیم کری به پرچم با گذاشتن دست بر روی قلب ، غیر قابل نمایش و برای اخلاق عمومی مضر بود حذف شده .انگار انحصار وطن دوستی در اختیار ماست ، انگار اگر مردم فلان کشور کشورشان را عاشقانه دوست داشته باشند عمل خلافی انجام داده اند . زمانی که تیم ملی ایران به جام جهانی 1998 فرانسه راه یافته بود شبکه ای خبری در دنیا نبود که شادی و غرور ملی ایرانیان را به تصویر نکشند  . یا در جریان مسابقه ی دوستانه ی ایران در انگلیس وقتی عده ای پرچم ایران را آتش زدند دولت انگلستان مراتب تاسف خود را اعلام کرد در حالی که در کشور ما آتش نزدن پرچم کشورها نشانه ی خود باختگی و غزب زدگی است .

متاسفانه روز به روز دایره ی نگاه و نظر مسیولین در ایران تنگ تر و تنگ تر می شود . تساهل و تسامح هر روز کمرنگ تر و دور از ذهن تر می شود و حکومت خشن با دستورالعملهای انقلابی آن هم از نوع کمونیستی دهه ی 50و 60 جای آن را می گیرد .

*** نگاه کنید به مطلب بله چرا که نه در وبلاگ امر منفی