یکی از حوادثی که همواره با بشر در طول تاریخ همراه بوده جنگ است . جنگ همواره بوده و خواهد بود مگر اینکه انسانها تعارضات خود را به صورتی دیگر حل کنند و به جایی برسند که بقای خود را در بقای دیگری ببینند .
جنگها همواره تقدیس شده یا با ایدیولوژی و یا ناسیونالیسم . به هر صورت هر جنگ در هر دو طرف درگیر مقدس اعلام می شود . اینهمه مقبره و یادگار سرباز گمنام در این سو و آن سوی دنیا . اینهمه مجسمه ها و علایم به یاد فلان نبرد و یا بهمان پیروزی . تمام دنیا هم تنها جنگ خود را مقدس می دانند و از باقی جنگها جدا می کنند .
جنگ مسلمانان در اشغال اسپانیا را در کتابهای ما به عنوان آزاد سازی یک سرزمین توسط سپاه اسلام و در کتب آنها اشغال سرزمین اسپانیا توسط قومی مهاجم یاد می شود . یا جنگهای صلیبی که اصولآ در هر دو طرف مقدس شمرده می شود و ... .
جنگ بین ایران و عراق هم از این قاعده ی کلی مبری نمانده . این طرف دفاع مقدس است و ان طرف نبرد قادسیه . باید بپذیریم که همه ی کشورها از این سهم مساوی برخوردارند که جنگشان را بت کنند و هیچ قانونی در جهان حق انحصاری این امور را به کسی نداده .
آیا واقعآ کشتن انسانها مقدس است ؟ آیا حتی به نام دفاع می توان خون ریخت ؟ اگر یکبار و فقط یکبار در دو طرف جبهه سربازان از جنگ سرباز زنند چه مقدسی باقی میماند؟ بعد از آن هم چیزی برای مستمسک قرار دادن نمی ماند . مانند کشور ما که خون شهدا ، پیراهن عثمان شده .
می گویند هر انسان دو فرشته دارد یکی بر شانه ی چپ نشسته و دیگری در شانه ی راست . یکی اعمال خوب را می نویسد و یکی اعمال بد . اگر جمعیت جهان را 6000000000 فرض کنیم و به ازای هر فرد 2 فرشته یعنی 12000000000فرشته . واقعآ ساماندهی این گروه کار بسیار مشکلی است که تنها خدا از پسش بر می آید !
اما کار این فرشتگان هم یکسان نیست . بیچاره فرشته ی روی شانه ی چپ باید در مدام در حال نوشتن اعمال بد باشد . احتمالا قیافه ای ژولیده با ریش و موی نامرتب دارد انگار تا به حال شانه ندیده .مقداری از مو ریخته و بقیه جو گندمی شده . دکمه های پیراهن را باز کرده تا بدن چربش هوایی بخورد . یقه ی لباسش چرک است و شلوارش کثیف . صورتش لاغر و کوچک است، دماغ بزرگ و سر پایینش که لااقل دو شماره برای این صورت بزرگ است، از شدت خاراندن سرخ شده، کنار چشمها پر از چروک است و عینک قطر بالایش با فریم مشکی هم آنها را نمی پوشاند. خستگی و خواب آلودگی از چشمهای پف کرده اش می بارد .اما مدام مشغول ثبت اعمال است بدون لحظه ای تامل . احتمالآ مرتبآ آرزوی مرگ آن انسان را می کند شاید نفسی به راحتی بکشد .
در آن طرف فرشته ای دیگر . با کت و شلوار مرتب ، کفشهای واکس زده کراوات همرنگ پیراهن ، سنجاق کرواتی که به سبک امسال والینتینو زده ، صورت گرد، نرم و اصلاح شده با چشمهایی نافذ ، موهایش انگار تازه زیر دست آرایشگر بوده . بسیار موقر . علاقه ی خاصی به خطاطی دارد مدتهاست اعمال خوب را با قلم نی بر روی کاغذ ابر و باد می نویسد هر چند فرصت چندانی برای تمرین ندارد . همین امر باعث می شود گه گاهی با ریتمی که با انگشتانش روی میز می گیرد اعتراضش را به این بی حوصلگی نشان دهد .
این تفاوت تنها در بین این دو فرشته نیست . حتی هفت ملک معروف هم در تعریف شغلی و سمت پرسنلی به هم شبیه نیستند . مثلآ عزراییل ، نه تنها همواره مورد نفرت انسانها روز به روز و ساعت به ساعت وظیفه اش سنگین تر می شود . در مقابل جبرییل که مدتهاست بازنشسته شده . از همه جالبتر کار اسرافیل که هنوز شروع نشده البته تنها یک اجرای ترومپت است . شاید در حال تمرین برای ان اجراست !!