وقتی دیگه حرفی برای گفتن نداری بهتره خفه شی و بری یه گوشه بتمرگی
و این دقیقآ کاریه که من می خواهم انجام بدم ..... .
این آخرین نوشته ی نویسنده ی این وبلاگ بود که به علّت دیوانگی مفرط در سطح شهر متواری است و نیروهای امنیتی اطلاعاتی بهداشتی در تعقیب او هستند . این وبلاگ نیز برای همیشه تعطیل خواهد شد .
زن شیشه ی ماشین را پایین داد و فریاد کشید : چراغ راهنما بزن ...! . راننده ی تاکسی جواب داد : تو رو چه به رانندگی تو باید پشت ماشین لباسشویی بشینی !! و تمام مردهای داخل تاکسی لبخندی از روی تایید زدند.
یکی از نشانه های پیشرفت فرهنگی در جوامع امروزی احترام گذاشتن به حقوق زنها به عنوان یک انسان کامل با حقوق مساوی با دیگران است . حامعه ای مانند جامعه ی جهان سومی ما هنوز به باور وجود پتانسیلی به نام زن نرسیده و به شدت بر تفکرات سنتی که زن را با خانه و خانواده مربوط می سازند پافشاری می کند . امّا با گذشت زمان و به خصوص تغییر ساختار درآمدی خانواده شرایط به گونه ای رقم خورده که لاجرم زن و مرد هر دو نقش تامین کننده ی مالی را داشته باشند و از پی این اتفاق زنها حضور گسترده تری در جامعه پیدا کردند .
امّا جامعه ی مردان ( از بی سواد گرفته تا پروفسور) همگی با موضعی تدافعی به این مسئله نگاه می کنند در ابتدا با ناباوری و تمسخر و پس از اثبات شایستگیهای زنان با تحقیر و وحشت . و چرا وحشت به خاطر انکه نمی دانم به چه علتی مردها یکی از بدترین لحظات زندگی خود را زمانی می دانند که یک زن از آنها بهتر عمل می کند!!!. شاید هنوز خاطره ی دوران خوش قدیم برای آنها باقی مانده که لچک به سر فحش بوده و زنها دستگاههای تولید بچه و درست کردن غذا بوده اند و جهاد زن خدمت به شوهر.
البته کاملآ واضح است که همه چیز به این شیر و عسلی هم نیست و مشکلات زیادی رودروی هر زنی است که سهم خواه جامعه است به غیر از این سنت غریب برشمرده و نگاه خاص حکومتی باید به قوانین هم اشاره کرد که مشکلی جهانی است . بیشتر قوانین موجود در زمانی به وجود امده که زنها در معادلات نقشی نداشته اند به همین خاطر قوانین برای مردان نوشته شده با شرایط فیزیکی ، روحی و اجتماعی آنها و زنها در بسیاری از موارد با این قوانین به مشکل برمی خورند .
و امّا در انتهای این پست من به عنوان یک عضو ذکور از جامعه جهانی باید اعتراف کنم که بسیاری از زنان چه خوشمان بیاید چه نه در جامعه نقشی غیر قابل انکار دارند و با نگاهی کوتاه به کشورهای پیشرفته از کابینه ی زنانه ی پرتغال گرفته تا خانم هیلاری کلینتون باید اعتراف کنیم که انها دارند می آیند . بهتر که به جای مقاومت در برابر حتم تاریخ به ان خوشامد بگوییم .
در کتابهای درسی ، از دوران کودکی تا به الان همواره برای اثبات وجود دنیای پس از مرگ بر این نکته تکیه می کردند که مگر خداوند ممکن است با دانشی که شامل گذشته حال و اینده می شود و قدرتی لایزال دنیا را عبس آفریده باشد؟ بسیار خوب من این مسئله را کاملا می پذیرم امّا اینجا سوالی برای من پیش می آید اگر خداوند این دنیا را عبس نیافریده به قول بزرگان به طریق اولی دنیای باقی که سرای ابدی انسانهاست را که نباید عبس آفریده باشد!. پس ماجرای این بهشت و جهنم چیست؟ مثلآ بنده روسیاه به درگاه الهی واصل گشته بنده ی سراپا تقصیر را به درک ( پایینترین طبقه ی جهنم ) ارسال نمایند و بنده ی خطاکاری چون من در هر لجظه بسوزم و با مارها و عقربها دمخور باشم و نگهبان جهنم در دهانم سرب داغ ریزد و در ماتحتم سیخ داغ فرو برد. امّا همه ی اینها برای چه؟ چه نفعی در شکنجه ی من وجود دارد که تا ابد این عمل باید ادامه داشته باشد نتجه ی این عمل آیا تنبیه و تعلیم بنده است که در این صورت باید محفل و امکانی برای اصلاح و جبران اعمالم داده شود و در ضمن چون کسی از احوالات من باخبر نیست این عمل همچون مجازاتهای زمینی درسی برای دیگران هم نیست . همانطور که در همان کتابهای فوق الذکر آمده که خداوند از مادر به انسان مهربان تر و از رگ گردن به او نزدیکتر است پس چطور راضی به آزار بیهوده ی مخلوق خویش می شود ؟ از سوی دیگر اگر به فرض به بهشت رفتیم . اشجار و حور و پری پلی بوی مگزین و باکاردین و ... زندگی مملو از عیش و عشرت . بدون انکه هدفی یاپیشرفتی صورت گیرد باید همچون حیوانات عنان به دست غریزه بدهیم و از لذاتی که قبلآ نهی شده بودیم لذت ببریم آیا کاری بیهوده تر از این وجود دارد؟ انسانی که اشرف مخلوقات است نهایت و کمالش تنها به حور وقلمان و رودهای شیر و عسل می رسد؟ یک جای کار این منطق خراب است .