نزدیک دهه ی فجر و راه پیمایی ۲۲ بهمن هستیم . و باز همان تظاهرات میلیونی که مشت محکمی به دهان آمریکاست ( آمریکا هم مشت خورش ملس شده!!) .و باز انعکاس وسیع این تظاهرات و ... . تا چندین روز بخشهای مختلف تلویزیون دولتی را پر خواهد کرد . خبرنگاران خارجی هم که یکی یکی اخراج می شوند ، می ماند iribکه به صورت انحصاری مردم همیشه در صحنه را نشان دهد .
همیشه از این حرکات نمادین و نمایشی بدم می آمده . هیچ تفاوتی نمی کند که این حرکات در ایران اتفاق بیفتد یا کوبا ، چین یا ایالات متحده . این حرکات و ترفندهای قدیمی سالیان سال است که دیگر کاربردی ندارد و به قول معروف دیگر این حنا رنگی ندارد . هیچگاه این تظاهرات ها ، میتینگها و ... نشانه ی مقبولیت یا مشروعیت هیچ حکومتی نیست . به خصوص برای ما که در همین مرز پرگهر زندگی می کنیم . یادمان نرفته تعطیلی روز ۱۳ آبان مدارس یا ۲۲ بهمن و طریقه ی بردن بچه ها به تظاهرات ! . صدام حسین هم در زمان حکومتش صدها تظاهرات اینچنینی مشت های محکمی زد امّا بعد از حمله ی نیروهای ائتلاف مردم عراق نفسی به راحتی کشیدند و جز اقلیتی که موقعیت و امکاناتشان از دست رفته بود کسی از آن دریای خروشان مردمی باقی نماند .
حکومتهایی که به شیوه هایی دموکراتیک و یا شبه دموکراتیک انتخاب می شوند مشروعیتشان را از رای مخفی مردم می گیرند نه از تظاهرات خیابانی و دولتی . دولت پرزیدنت بوش مشروع است چون مردم به آن رای دادند بنابراین هیچ احتیاجی نمی بیند به این حربه ها متوسل شود . آمریکا را مثال زدم چون قبل از انتخاب مجدد جورج بوش با دیدن تظاهرات مخالفان بسیاری معتقد به شکست او بودند امّا اینگونه نشد . مگر اینکه حکومتی به دلایلی احساس کند که این مشروعیت زیر سوال است و با اینکارها سعی در نشان دادن این کند که بین مردم مقبولیت دارد و از حمایت مردمش برخوردار است . اما این فرضیه که حضور مردم در این مراسم خود نوعی رفراندوم ( تجدید بیعت به قول آقایان) است از پایه غلط است . فرض کنید در مراسم ۲۲ بهمن بیش از یک میلیون نفر شرکت کنند در مقابل تهران که چیزی در حدود ۱۰میلیون نفر جمعیت دارد . می شود چیزی بین ۱۰تا ۱۵ درصد از مردم و با تعمیم این عدد به کل کشور یعنی تنها ۱۰ تا ۱۵ درصد از مردم از جمهوری اسلامی حمایت می کنند و این مسیله باید باعث خجالت آقایان باشد .
در واقع در قرن بیست و یکم دولتی دارای مشروعیت و متعهد به اصول دموکراسی است که مخالفینش بتوانند بدون نگرانی از حمله ی پلیس مخالفت خود را ابراز کنند . زمانی که هر حکومتی به این مرحله رسید که بدون اینکه در حالت ناچاری یا تحت فشار باشد بگذارد مخالفینش به فعالیت بپردازند ، به ثباتی طولانی مدت رسیده .
ﺑودجه ی فرهنگی دولت خدمت گذار سال ۸۵ که بودجه ی نهادهای مذهبی صد در صد رشد داشته و نهادهای فرهنگی به همان نسبت کاه . تا آنجا که امیر رضا خادم عضو کمیسیون فرهنگی مجلس می گوید : "کمیسیون فرهنگی مجلس در حال بررسی راه هایی است تا سایر بخشهای فرهنگی نیز بتوانند از رشدی در این اندازه برخوردار باشند."
خادم همچنین خبر داد که قرار است معاونان هنری، سینمایی و برنامهریزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به همراه کارشناسان مرکز پژوهشهای مجلس در کمیسیون فرهنگی حضور یابند تا راهی برای جبران کاهش بودجه بخش فرهنگ پیدا کنند. او اگرچه از ذکر نام نهادهای مذهبی که در لایحه بودجه سال آینده افزایش بودجه داشته اند، خودداری کرد، ولی گفت: "بدون اینکه نامی از آنها ببرم، می گویم که این سازمان ها و نهادها ۱۲۶ درصد، ۱۰۸ درصد، ۱۴۴ درصد، ۹۶ درصد افزایش بودجه داشته اند." خادم افزود: "بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در امور جاری ۲۱ درصد افزایش و در بخش تملک دارایی که عمرانی محسوب میشود، ۷ درصد کاهش داشته است."* گفته می شود شهرداری تهران نیز برای رقابت تنگاتنگ با دولت بودحه ای معادل یک و نیم میلیارد تومان پول رایج مملکتی را به مساجد، دسته جات ، هیاتها و نهادهای مذهبی برای عذاداری امسال تخصیص داده است ! . و البته آنکه به جایی نرسد فریاد کسانی مانند عزت الله انتظامی است که به سوگ هنر و فرهنگ فقیر ما نشسته اند است .
البته دور از انتظار نیست در جایی که پایه های اقتصاد کاپیتالیستی بر روی افرادی بنا شده که از یک سو با استثمار کارگران و کارمندان خود هر روز ثروتمند تر می شوند و از سوی دیگر عضو هیات امنای چند مسجد و هیات و تکیه هستند و با صدقات و خیرات و مبرات خانه هایی عریض و طویل در بهشت می خرند .
همین سیستم است که به خلق موجوداتی چون سعید ابوطالب می پردازد که می گوید دلیل عدم استقبال مردم از فیلمهای سینمایی نبود محدودیتهای کافی است !!. یا آنکه فیلمهایی که ارزشهای لیبرالیستی و اومانیسم ( حاضرم شرط ببندم معنی این دو کلمه را نمی داند) را تبلیغ می کند باید از تهیه کننده خرید و آرشیو کرد!! و یا موجودی مثل ستار هدایت خواه که هشدار می دهد که نباید به اهل فرهنگ و هنر خوشبین بود و اعتماد کرد ، باید نظارت و ممیزی بیشتر باشد .
این آقایان از دوستان هوچی و لومپن فشار نیستند بلکه نمایندگان مردم در مجلس هستند و تصمیماتشان در زندگی تک تک ما که در محدوده ی قضایی ایران هستیم قانون است .
و تو خود حدیث مفصل بخوان ... .
* روزنامه ی اینترنتی روز دوشنبه، ۳ بهمن ۱۳۸۴
دارم از اینکه بتونم معاف بشم هر روز نا امید تر می شم . خدایا سربازی !!! ۲ سال از بهترین سالهای عمرت رو هدر بدی اونهم صرف کاری احمقانه بشه که بدرد هیچ کسی نمی خوره . به چپ چپ به راست راست ... رژه و سان ... . اینها به چه دردی می خوره؟ هیچ کشور پیشرفته ای دیگه به سربازگیری عمومی نمی پردازه همگی دارای یه ارتش حرفه ای شدند . اینکار از دانشگاهی که رفتم هم احمقانه تره .
می گن خدمت به کشور و وظیفه ما نسبت به میهن!!! اگه من هیچ علاقه ای به این دو کار نداشته باشم؟.... یعنی البته من خودم رو کوچکتر از اون می دونم که .... به هر حال جوانان شایسته ی دیگه ای هم هستند که ... بابا منو معاف کنید برم دنبال کار و زندگیم ! . نمیشه خیلی منطقی باهاشون صحبت کنیم آقا جون من دوست ندارم برم سربازی ...من خیلی شلوغم، سر و صدا می کنم ... بهونه هم می گیرم.
اصلآ صاف و پوست کنده آقا من از سربازی نمی گم می ترسم خیلی برام سخته . اوّل از همه اینکه بدون مشورت با من برام تصمیم می گرند ( وای چه بد ... خیلی بیشخصیّتند! دیگه چی؟) . بعد هم اینکه تو یه محیط بد و کثیف و آلوده .... تو خوابگاه با هزار جور آدم .. منم که حوصله ی خودم رو ندارم چه برسه به... ( الهی ....!) .
شانس که ندارم اعزام که می شم حتمآ یا جنگ می شه یا میفتم لب مرز ! باز خدا کنه جنگ بشه سه سوت می رم تسلیم می شم گوانتانامو بهتر از سربازیه . هیچی نداشته باشه زبان انگلیسیت خوب می شه تازه ممکن چون گوانتانامو تو آمریکای لاتینه اسپانیایی هم یاد بگیری سربازی که همینم نداره . می دونم برم سربازی حتمآ تیر می خورم اونوفت باید مثل افسرهای انگلیسی بعد از جنگ با عصا راه برم یه سیبیل زرد بگذارم .
احتمالآ چند وقت دیگه تو دفتر خاطراتم می نویسم :̎ ۲۱فوریه .... امروز دشمن سنگرهای ما را بشدت بمباران کرد . هر چند، تلفات سنگینی نداشتیم . بعد از ظهر ابر آسمان را فرا گرفت و دوباره باران شروع به باریدن کرد . خیس و یخزده در حالی که پتوهای زهوار درفته ی سربازی را به دور خود پیچیده بودیم و زمین گل آلود چکمه ها را سنگین کرده بود به کنج سنگر خزیدیم . برای اینکه از گرمای بدن هم استفاده کنیم کنار هم چپیدیده بودیم. بغل دستیم یک کمپوت سیب باز و به من تعارف کرد . از کمپوت سیب متنفرم امّا در آن شرایط آخرین چیزی که به حساب می آید سلایق غذایی افراد است . وضع غذا بد نیست امّا مهمات در حال ته کشیدن است . هنوز امیدواریم که نیرو های کمکی به همراه مهمات برایمان بفرستند . سرگرد هنوز خوشبین است امّا در مورد بقیه از جمله خود من اینطور نیست . ناگهان بلندگوی آلونک سازمان تبلیغات جنگ به صدا درآمد و خبر از پیروزی و پیشروی می داد . دیگر خودشان هم به این دروغها می خندند. برای اینکه ذهنم را از چرندیاتی که از بلندگو پخش می شد منحرف کنم دست در جیب کردم و قوطی کبریت را از جیبم درآوردم و به آهستگی بازش کردم . داخل قوطی خالی شپشی بود که چند وقت پیش روی متکایم پیدایش کرده بودم . اسمش را گذاشتم دوشنبه چون روز دوشنبه پیداش کزدم . داریم کم کم به هم عادت می کنیم . تقریبآ با هم دوست شده ایم .... ̎.