ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۳۵.حجاب دموکراتیک

خانم رفعت بیات ، راهیافته به مجلس شورای اسلامی در مصاحبه ای با تلویزیون هما درباره ی اجباری شدن حجاب گفتند که این اجبار به خاطر اینکه خواست اکثریت مردم ایران بود ، از دیدگاه دموکراسی هم که نگاه کنیم قابل قبول است!!! . وارد بحث حجاب نمی شویم فقط به نوع این استدلال کار داریم . دموکراسی به هر معنایی در ابزار سنجش و دخالت نظر مردم در تصمیم گیری مشترک و آن هم رای گیری است . در چه زمانی رای گیری در این زمینه صورت گرفته یا رفراندومی برگزار شده که خانم بیات به آن استناد می کنند؟اجازه بدهید پیشاپیش به استقبال این توجیه بروم که بعضی می گویند چون مردم در رفراندوم ۱۲ فروردین به جمهوری اسلامی رای دادند پس به قوانین یک حکومت با مبنای احکام اسلامی باید تن داد . در کدام برداشت از دموکراسی آمده که تصمیمی که حتی با رای مردم باشد تا ابد پا برجاست . اصولآ  دموکراسی مبنای یک حکومت عرفی است که اشتباه اکثریت هم در آن لحاظ شده و به همین خاطر انتخاب دوره ای دولت وجود دارد و گرنه با نظر به عقیده این دوستان یک رئیس جمهور مادام العمر انتخاب می شد ( مانند بعضی حکومتهای آسیای میانه که انگار دلشان برای دوران استالین تنگ است ) . حتی با قبول نظر فوق در کدام یک از اطلاعیه ها و برنامه های دست اندرکاران بر پایی جمهوری اسلامی چیزی از اجبار حجاب آمده بود که بگوییم مردم با رای به آن این را انتخاب کرده اند؟ دوستان این معامله از نظر شرع شما هم باطل است . برای هر فرد محدوده ای به نام آزادیهای و حریم شخصی وجود دارد که در محدوده ی دخالتهای موازین اجتماعی نیست مانند حق داشتن مذهب دلخواه ، آزادی بیان ، حق انتخاب محل سکونت و ... . انتخاب نوع پوشش هم در این محدوده قرار می گیرد . این حریم شخصی ضامنی است برای جلوگیری از استحاله ی دموکراسی به دیکتاتوری اکثریت . هر چند که چیزی به نام حریم خصوصی در کشور ما وجود ندارد و صاحبان قدرت علاقه ی خاصی به کنترل زندگی خصوصی مردم دارند و حتی پیش از آن با زیر پا گذاشتن حداقل آزادی سیاسی از دموکراسی تنها یک شیر بی یال و دم و اشکم مانده .خانمها و آقایان عزیز برای توجیه کارهای خود لطفآ دموکراسی را لکه دار نکنید .  

۳۴.لعنت بر مقدمه

 معمولآ مقدمه ها به چند مدل تقسیم می شوند، البته به غیر از معدودی از کتابهای علمی که مقدمه ی آن به توضیح علائم اختصاری و واحدهای محاسباتی استفاده شده در کتاب می پردازد که می شد حتی فصلی از کتاب باشند ، باقی .... یکی از این مدلها نوشته ای از نویسنده است که درباره ی سختیها و مرارتهای نوشتن کتاب و درد و دل کردنها قلم فرسایی شده و معمولآ در انتها با لیستی از تشکرها مواجه می شویم از دوستان و همکاران و اقوام ، تقدیم کردن کتاب به همسر و فرزند و دوست نزدیک هم که جای خود دارد . مدل دیگر مدلی است که نویسنده و یا مترجم خواننده را نادانی بالفطره فرض کرده درباره ی سبقه ی تاریخی و اجتماعی و ... موضوعی که درباره ی آن کتاب نوشته شده مطالبی نوشته اند و یا از ترس اینکه کسی قسمتی را که به نظر ایشان مهم می آمده را درک نکرده و یا متوجه نشود به توضیح آن قسمت میپردازند . زندگینامه ی نویسنده بیشتر در آثار ترجمه شده رایج است . که در آن کتابهای نویسنده معرفی شده و جمله ی معروف ˝بی شک یکی از بهترین و تاثیر گذارترین آثار این نویسنده به شهادت منتقدین کتاب حاضر است  ̏̏  آمده ،البته با کمی پس و پیش . گاهی نویسنده یا مترجم از این فرصت استفاده کرده به نقدهایی که بر چاپهای گذشته شده جواب می دهد . بعضی از کتابها حتی تا یک سوم حجم خود را به این مقدمه اختصاص می دهند به خصوص در زمانی که بیش از یک مقدمه وجود دارد . مقدمه ی نویسنده بر چاپ ۱۸۶۲ ، مقدمه ی نویسنده بر چاپ ۱۸۶۳ ، نوشته ای از مترجم ، یادداشتی از ویراستار ، توضیحاتی از ناشر و در انتها کلام آخر! . و بالاخره به اصل متن رسیده اید که معمولآ با خواندن برداشتهای مترجم و ویراستار و ناشر ، دیگر آن راحتی ذهنی برای خواندن را ندارید . آیا واقعآ لازم است چیزی به نام مقدمه وجود داشته باشد؟ چرا در یک فیلم سینمایی کارگردان برای توضیح قسمتی از فیلم را اشغال نمی کند و یا مثلآ چرا در کنار تابلو نقاشی صفحه ای از نظر منقدین و یا خود هنرمند قرار نمی دهند؟ اگر اثری هنری نتواند با ساختار خود با مخاطب ارتباط برقرار کند خود کار ضعیف بود و با بزک دوزک در مقدمه هیچ چیز تغییر نمی کند بغیر از ملالی که بر خواننده مستولی می شود . پس به راحتی از مقدمه ها بگذرید و به اصل متن برسید و لذت مطالعه و درک و تفکر را بچشید .

۳۳.خودم!

هی داری چی کار می کنی؟ .... به خودم گفتم . به خودم ؟ وقتی داشتم به خودم فکر می کردم ... انگار یکی دیگه بود . یکی که خیلی دوره مثل وقتی که از کنار جنازه ی یه تصادف رد می شی . فقط سرک می کشی ببینی.... آشناست؟ همین. بعدش... ترک بعدی ! چشمام رو هم می زارم و .... تو رو به یادم میارم و .... ترک بعد ! دلم برای خودم تنگ شده ! یادم نمیاد چه شکلی بودم ! آدم جدی اخلاق گرایی بودم یا یه خوش گذرون لاابالی؟ خوش تیپ بودم یا بیریخت ؟ قیافم چه شکلی بود ؟ چه غذایی دوست داشتم؟ وقتی خودت رو فراموش می کنی مطمئن باش خیلی وقته بقیه فراموشت کردند .... حتی نظام وظیفه! . شما می دونید برای چی اینجا هستید؟ ..... نه شما چطور ... می دونید؟ چیکن استراگانوف ... فیله ی تاندوریا .... روما .... چقدر هوس اشکنه کردم . حیف که اگه بگم متهم به روشنفکر نما بودن می شم!!! . نه من وجیترینم مرسی!! کباب برگ سلطانی ... چه شود! خودم چی دوست داشتم ؟ اسفناج حتمآ چون پاپای می خورد! هویج چون باگز بانی دوست داشت ! بادوم زمینی چون گوفی رو سوپر من می کرد، حالا هم رد بول چون به شما بااال می ده! . کاستاندا جوینت مصرف می کرده؟ ای بابا اونم تو فضا دیدنش !!.جبران یه کتاب مرجع داشت که با جابه جا کردن سطرهاش هی کتاب چاپ می کرد . کوئیلو رو می شناسی؟ نه؟ دانیل استیل .... مدل عرفانیش. لنین رو باید مجسمه اش رو از طلا ساخت و زیرش نوشت مردی که می دانست کی بمیردو .... بابا بی خیال! به قول معروف این حرفها واسه فاطی تنبون نمی شه! خودت! خودت رو چی کار کردی؟ گیریم همه ی این حرفها درست . تا کی اسکی بازی؟ هی بگی فلانی در فلان جا گفته که ....! خودت چی گفتی؟ غیر از یک مشت چرندیات که به خورد خودت دادی. حتمآ باید یه جوری وانمود کنی که عجب شخصیت پیچیده ای داری؟ این مدل جدی حرف زدن رو از کی یاد گرفتی؟ دستت رو روی فرمون می گذاری سرت رو میندازی پایین و با یه صدای بم ... ببین عزیز من ... . تو که این جوری نیستی . چرا وقتی خنده ات نمیاد به زور می خندی ؟ این جمله بندی عجیب غریبت من رو کشته . ای بابا خودمم دیگه خودم رو یادش نیست اگه اینجوری نباشم دیگه نمی دونم چه جوری باشم !.