ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۴۷.زن مرده ی زن طلاق زن در خانه

بررسی میزان توانایی افراد به هزار یک چیز بستگی داره . بعضیها به مدد سابقه ی خانوادگی بعضی چون شاگردی استادی معروفی رو کردند، مدرک دانشگاهی ، سابقه ی کار و ... . امّا یه چیز خیلی جالب که پدرم برام تعریف کرد دیگه فراتر از تمام این معیارها بود . در دستجرد قدیم ، کسی که یک زنش مرده باشه زن دیگه اش رو طلاق داده باشه و دوباره ازدواج کرده باشه !. این فرد به عنوان نمادی از دانایی شناخته می شده . نمی دونم این معیار از کجا اومده ؟ شاید واقعآ مردی که بتونه از دست اینهمه زن جون سالم بدر ببره واقعآ هم باید دارای قدرتهای ماورایی باشه!!!. مردم روستا هر سوالی داشتند از پزشکی گرفته تا کشاورزی در هر زمانی از شب و روز که می شده به پیش این آقا می بردند و صداشون رو سرشون می انداختند که ای زن مرده ی زن طلاق زن در خانه این بچه ی ما مریضه چی کارش کنیم؟؟ . طرف هم مثلآ می گفته که گه سگ بهش بدین !. اتفاقآ در بیشتر موارد هم نسخه عمل می کرده . البته حوزه ی نفوذ این آقا در همین حدود باقی میمونه و دیگه در مسایل دیگه دخالت نمی کرده . شاید ماجرا خیلی فانتزی و بامزه به نظر برسه امّا زیاد هم جای تعجب نداره . دقت کنید که در روز به چه کسانی اعتماد می کنید . بخش خوردنیهای روزنامه !، نوشته خوردن کرفس خوبست . از فردا خواننده ی محترم خودش رو به کرفس میبنده چرا؟ چون تو روزنامه نوشتند. مردم ما فکر می کنند هر چی تو روزنامه یا تلویزیون گفته بشه حقیقت محضه . یه روز مادرم باهام دعوا می کرد که اینقدر قهوه نخور برای قلبت ضرر داره چند وقت بعدش یه قوطی بزرگ نسکافه برام خریده که دکتر تو تلویزیون گفته قهوه برای بیماران دریچه ای خوبه!!!. تازه این به زمینه ی پزشکی مربوط می شه که چون یه علم عرفیه اختلاف نظر یا تغییر نظر توش طبیعیه .در رمینه ی امور الهی هم همین ماجراست . همین احادیث و روایات و... . که همه ی ما به حد کمال باهاش آشناییم. میزان دروغی که در یک مجلس ذکر مصیبت به خورد مردم میدهند بیشتر از دورغهایی است که یک فرد عادی در طول سال می گه . داستان کربلا که دیگه تبدیل به قصّه های justice league شده .  این مردم هم گریه می کنند ... ! به توصیه ی همین آقایان انواع اقسام وردها رو می خونند و به خودشون فوت می کنند کلی دعا و سحر و جادو به خودشون و ماشین و خونشون می زنند . این ماجرا مربوط به مردم عادی فقط نیست به اصطلاح روشنفکرهای ما هم زیر زیرکی از این کارها می کنند . بعضی دست به دامن دعا نویس، جن گیر و ملّا و ... بقیه هم دعا گوی فالگیر و رمّال و سر کتاب بازکن . باز هم صد رحمت به همون زن مرده ی زن طلاق زن در خانه!.

۳۹.ته چاه

با اینکه نظر خوشی راجع به مسئولین جمهوری اسلامی ندارم امّا باید بگوییم که در مسیله‌ی انژی هسته ای بسیار خوب عمل کردند و یک بحران را به ماجرایی سود ده تبدیل کردند . خاویر سولانا آمد و هدیه ی کشورهای اروپایی را هم به همراه آورد . ایران به بازار اروپا ، نیروگاه هسته ای ، سوخت اتمی و مذاکره با امریکا دست یافت . بالاخره کدورتها در حال برطرف شدن است . جمهوری اسلامی بعد از ۲۶ سال از ژست ضد امپریالیستی خارج شد و خدا را چه دیدید تا چند سال دیگر شاید کلیدی ترین متحد آمریکاییها شدند! . دو باره مثل گدشته ها ..... روی دیوار شعار می نویسیم که یانکی به خانه ات برگرد .و دوباره همه چیز اوّل . مثل نمایشنامه ی چرخدنده ی سارتر. آنهمه تبلیغات داخلی و .... چه اهمیت دارد . مردم به روی خودشان نمی آورند . همانطور که در اوایل دهه ی ۶۰ خورشیدی روزی بیش از صد نفر از بهترین جوانان این کشور را کشتند و کسی چیزی نگفت . یا در سال ۶۷ که زندانیان سیاسی را اعدام کردند باز هم مردم رویشان را آنطرف کردند . این بار هم مانند دفعات گذشته ... هیچ به خصوص که فوتبال هم هست . دوستی می گفت : حکومت در ایران حزو ساده ترین کارهای دنیاست چون تنها چیزی که مردم از حکومتشان می خواهند این است که کاری به کارشان نداشته باشد .هنوز در ته چاه هستیم .

۳۷.پیرامون

به مرور زمان خیلی چیزها برای آدم تغییر معنی می دهند . این تغییر کاملآ شخصی است ، برای دو نفر یک شی یا محل یا ... احساس متفاوتی ایجاد می کند ممکن است برای یکی خوشایند و برای دیگری ناخوشایند باشد . چیزی که به عنوان خاطره انگیز بودن می نامیم . در واقع ما به یک شی به عنوان مثال، هویتی جدا از وجود خودش می دهیم . با دیدن یک فیلم یا شنیدن موسیقی ، گدشتن از محلی سریعآ به یاد حادثه ، عشقی قدیمی ، خاطرات و .. می افتیم . گاهی هم این امر در ضمیر ناخودآگاه ما اتفاق می افتد . بدون آنکه به ظاهر دلیلی برای احساسمان داشته باشیم درگیر آن می شویم . در واقع ما به ایجاد دنیای کاملآ شخصی با مفاهیم و معناهایی می پردازیم که تنها برای خودمان قابل درک است . در حالی که در جمع هستیم در محیطی کاملآ متفاوت از دیگران بسر می بریم . ما همواره در حال تعمیم و گسترش خود هستیم . هرچه تجربیات و حوادثی که برای ما اتفاق می افتد بیشتر باشد گستره ی هویت بخشی ما هم بیشتر می شود در بعضی موارد به هویتهایی چند گانه می رسیم که هر گزینه مشتمل بر زمانی خاص است . این جهان شخصی شامل تمامی المانهای بیرونی ماست که هر کدام را به نحوی معنی می کنیم و همگی متکی به خود ماست . در اینجا با دنیاهایی کاملآ متفاوت روبه رو می شویم که به تعداد انسانهاست . امّا آیا تنها این تجربه ی شخصی است که به تعریف پیرامون می پردازد یا به اشتراک گذاری تعاریف و تداخل آن هم وجود دارد ؟ آیا تعاریف و احساسات گذشتگان بر روی این تعریف اثر دارد حتی اگر به صورتی مستقیم به ما نرسیده باشد؟ آیا ما گاهی در حلقه ی یک تعبیر جمعی به سوی یک تعریف واحد هدایت نمی شویم ؟

پی نوشت بی ربط: یکی می گفت : اسم نیویورک از روی یورک برداشتند اسم نیواورلئان رو هم از روی اورلئان پس باید نیوزیلاند رو هم از روی زیلاند برداشته باشند اما این زیلاند کجاست؟