ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۲۵.مرحبا به خشتک سرهنگ!

    قبل از همه چیز .... این عکس متعلق به خانم یلدا معیری است که بنده کش رفتم امیدوارم من را به خاطر این کار عفو کنند . (لینک صفحه ی اصلی عکس) این عکسی از حاشیه ی بازی دوستانه ی ایران - کاستاریکا است. زمانی که مانند بازی با بحرین عده ای از خانمها قصد ورود به ورزشگاه را داشتند که این بار با حضور افتخار آفرین نیروی شجاع و دلیر نیروی انتظامی این بار نیز توطئه ی دشمنان نقش بر آب شد . معترضان پلاکاردهایی در دست داشتند به این مضمون: ”آزادی ، ورزشگاه ۱۰۰هزار پسری؟؟!“و”فوتبال بدون TVحق مسلم ماست“ . برای اطلاع کافی و وافی از قضیه می توانید به وبلاگهای http://www.farnaaz.com و  http://tedi.blogfa.com مراجعه کنید .

    و امّا... این عکس از آن عکسها است . یک... طبیعت زیبای منطقه را ببینید و لذت ببرید هنوز تا بهار فرصت زیادست اما گیاهان انگار به استقبال آن رفته اند . دو ... (نظر به راست!!! ) ... دو نفر از سربازهای نیروی انتظامی را می بینید که کلاه بر سر ندارند . واقعآ من برای این بچه ها نگرانم اگر دژبان ببیند زندان حشمتیه خیلی دور نیست . این برادران چه خطرهایی را به جان می خرند !!! سه ... افراد نیروی انتظامی دارای سو تغذیه می باشند به هیکلهای نحیف سربازان نگاه کنید . لباسشان به تنشان زار می زند  .... خداوکیلی من گریه ام گرفت . چهار .... ( باز هم به راست) مزاحمت یک خانم برای نیروهای وظیفه شناس ... این خانم قصد انحراف فکر ماموران را دارد اما افراد با روحیه بالا، با قدم های استوار به سمت دشمن پیش روی می کنند . پنج... ( نظر به چپ) نمونه ای از پیشرفتهای دستگاه امنیتی کشور . پارسال با باتوم مردم را می زدند ، امسال لگد می پرانند و یحتمل سال دیگر گاز می گیرند . در ضمن این عکس نشاندهندی کیفیت صنایع نساجی کشور است . با اینکه جناب سرهنگ پایشان را اینقدر باز کرده اما خشتک شلوار پاره نشده است ، هنوز اطلاع دقیقی از زیر شلوار و اونجای جناب در دست نیست بنابراین از اظهار نظر درباره ی اونجای سرهنگ خودداری می کنم .ششم ... چون دست بلند کرد بر روی زن یکی از اعمال پست و نشانه ی بارزی از نامردی است پس لاجرم بر روی آنها پا (لنگ) بلند می کنند!!! .

          

۲۱.رساله ای در نفی احساس

    و باز هم تنهایی ... تلفن که قطع شد ، دوباره من موندم و کله ی خشک خودم . من ماندم تنها و ساعت دیگر صدا نکرد !!! . چقدر منتظر بودم که زنگ این تلفن به صدا دربیاد و حالا افسوس می خورم که ای کاش اصلآ تلفنی در کار نبود . هیچوقت احساس نکرده بودم که روزی از اختراع گراهام بل اینقدر متنفر بشم . البته چرا فرافکنی کنم ؟خود کرده را تدبیر نیست . نمی دونم کی و کجا جه کاری انجام دادم که الان دارم تاوون پس می دم ؟ البته اگه اونجوری که می گن دنیا دار مکافات باشه ... اگرم نباشه چه فرقی می کنه؟دیگه خیلی فرق نمی کنه . یا بهتره بگی اصلآ فرق نمی کنی . درد آدمها ماله خودشونه . Exclusive برای خود آدمه و هیچ کس دیگه. اگه من غم عالمم داشته باشم  فردا صبح باز هم خورشید از شرق طلوع می کنه و مردم کاری رو می کنند که باید انجام بدن . حتی متوجه نمی شند که یکی اینجا بدجوری دلش گرفته. بدجوری تنها شده . از جایی که فکرشم نمی کرده خورده . شده عین اون سرمایه گذار بدبختی که تمام پولش رو سهام خریده و حالا این سهام به لعنت خدا نمیرزه . مونده با یه دسته برگه سهام که حتی به قیمت کاغذش ارزش نداره . اونم مثل این ... . اما اون روحش رو گذاشته و حالا یه خط گنده افتاده روش . قراره کی جواب خسارتش رو بده؟ ای بابا دل منم خوشه این حرف و حدیثها چند منه ؟ احساس رو ببر دم بقالی ببین چند سیر ماست بهت می دن؟ انگار همه این رو خیلی زود فهمیدن فقط منم که هنوز مثل یه موجود خرفت چسبیدم به این چیزها . اینها رو می شه نوشت شاید هفت ، هشت قرن دیگه ارزش دار بشه . چون مدت زیادی ازش گذشته خطرش از بین رفته . مثل این همه دیوان شعر . مردم بیشتر دوست دارند احساس رو تو کتابها بخونند . یا تو سینما وقتی دارند فیلمفارسی نگاه می کنند و همزمان تخمه می شکنند . می دونی احساس باید یه چیز کج و کوله و خز و جواد بشه تا بفهمند که آره این احساسه ... چه جواده!!! . از حق هم نباید گذشت چیز بیخودیه آدم رو از کار و زندگی میندازه . به هیچ دردیم نمی خوره . می شه نقطه ضعفت . نداشته باشی بهتره در آرامشی . با عقاید بقیه هم جور درمیاد . بیخودی پات به کلانتری باز نمی شه ... بیخودی نباید هزار تا سوال این چی کارته و اون چیه و ... . غیر از اینها آدمهایی رو که به احدی الناسی باج نمی دادند هم وادار نمی شند به خاطر یه احساس لعنتی به هر خفتی تن بدن . یا در اوج منم منم کردنت یه دفعه پنچرت کنند . حالا دور زمونه ی ماشین حسابه از دوره ی چرتکه هم گذشته . همه یه کاسیو ۹۸۵۰به بالا دستشون گرفتند مبادا یه ابسیلون جابجا بشه . همه برات صورت حساب می نویسند ... تو بیکاری ... تو بی پولی .... مدرکت پایینه .... سنت کمه .... عقلت پاره سنگ برمی داره .... چی؟ احساساتی هم هستی .... بدتر .... سرجمع با محاسبه تمام جوانب و جمع بندی لازم نتیجه اینکه برو سرت رو بگذار یه جایی آروم بمیر ! البته می دونی که این پیشنهاد برای جفتمون خوبه . به همین راحتی ... به همین خوشمزگی .... می شه ادمها رو نادیده گرفت . به این می گن خرد . ما عصر خرد داریم اما عصر احساس نه ! . چون لازم نبوده ، بشر اولیه ظرف چند ساعت اولّیه خلقتش به کشک بودن قضیه پی برد و این کشف بزرگترین کشف بشر حتی بزرگتر از کشف آتش بود . البته در بین محققان اختلاف نظر هست که اون زمان که نه کشک و دوغی بوده و نه زرشکی کشف شده بود انسان اولیّه این مسئله با چی اعلام کرد ؟ به جای یک حس مردم عقیده را رواج دادند و عقاید شد راهنمای انسان برای انجام دادن انواع جنایتها و توجیه اونها .  بعد عقاید گرد هم آمد و ادیان متولد شد. فکر می کنید کسایی که بمب گذاریی انتحاری می کنند چه جور آدمهایی هستند . آدمهایی با عقاید محکم یا به قولی چهار چوبهایی برای خودشون دارند . این چهار چوبها محل حلق آویز کردن انسانیت است . عقیده یک بسته دستور العمل الگوریتم وار در اختیار شما می گذاره که وقتی کار به جاهای باریک رسید ازش استفاده کنید . مثل پکی به عنوان نحو ه ی از میدان بیرون کردن رقیب ... ۱۰۰روش ساده برای اینکه برای خواهر و مادر ملّت اتفاق بدی ایجاد کنید .... پنج روش برتر در راه دک کردن ادم بی عقلی مثل من که کسی رو دوست داره. متخصصین جامعه شناسی استفاده از این عقاید را به شما توصیه می کنند .....برای داشتن بهترین پک عقاید با ما تماس بگیرید .... نمایندگی انحصاری در خاورمیانه!!! بشتابید احساستان را دور بریزید . دیگر مجبور نیستید کسی را دوست بدارید با پکهای ما شما خوشبختید . واقعآ که باید گفت تفو بر تو ای چرخ گردون تفو! ای خدا دارم پرت و پلا می گم !!! چه هفته ای بود ! روز ولنتاین که برای هیچ کسی هیچی نخریدم . هر چند کادوم رو در آخرین ثانیه های پنجشنبه شب گرفتم . دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدید ؟ چه سورپرایزی دعوت شدم به صرف تحقیر ، دعوت شدم که بهم بگن دو زار ارزش ندارم دعوت شدم برای اینکه ببینند چه جوری اشکم در میاد ؟. دعوت شدم برای اینکه ببینند دلقکی مثل من می تونه گریه کنه یا نه؟ دعوت شدم به صرف یک بسته عقیده با نون اضافه . دعوت شدم برای اینکه بهم بگن دیگه بهت احتیاجی نیست خوش گلدی!!! . نمی دونم رمان مردی که می خندید رو خوندید؟ ماجرای یه دلقک سیرک سیار که به خاطر اتفاقی که بچگی رو صورتش افتاده بود به نظر می رسید همیشه می خنده امّا اون هیچ وقت نمی خندید همیشه غصه داشت . اونم مهم نبود .

***جا داره در اینجا از شرکت نستله به خاطر این نسکافه های فرد اعلا تشکر کنم خیلی عالی بود! .

1. حماقت


همیشه می شود درباره ی اینکه چرا می نویسند سخن گفت . به هر حال هر کس دلیلی برای خودش دارد دلیل من هم ... این هم اضافه می ش
ود به کارهای مثلآ با دلیل دنیا که البته دلیل آن تنها در محدوده ی شخصی صاحب فعل که خود بنده باشم بسیار محکم و جدی است که صد البته توضیح ان کمی سخت است و جزو اموری است که نخبگان درباره ی آن گفته اند که خارج از فهم عموم است معنی این عبارت اینست که متاسفانه ما هم از توضیح و درک آن عاجزیم و گرنه لااقل دو جین مقاله و سه چهار کنفرانس در بررسی ابعاد آن بر پا می داشتیم . و این عامه ی فوق الذکر هم از این موهبت چندان بی بهره نیستند هر چند نه به اندازه ی روشنفکران چون اصولآ عوام الناس کمتر کار غیر قابل توضیح و دور از ذهن انجام می دهند . و گرنه در این دنیا سنگ بر سنگ بند نمی شد . اما به هر حال آنها هم گه گاهی به این عرصه ی مرموز پا می گذارند و البته نسخه ای ساده تر به اجرا می گذارند مبنی بر اینکه به راحتی می گویند هیچ بی هیچ دلیلی این کار صورت گرفت.
البته بی دلیل که نمی شود به هر حال هر کسی برای هر کاری که می کند دلیلی دارد حالا این کار هر چقدر هم احمقانه باشد
! اما این احمقانه بودن باعث بغرنج تر شدن موضوع می شود چون فهمیدن حدود حماقت خود هنری است که در طول تاریخ بر عده ای قلیل رخ نموده آن هم به صورتی کاملآ محدود .
 در طول تاریخ هیچوقت منبع موثقی برای سنجش میزان حماقت امور وجود نداشته هر چند عده ای کثیر از علما و اکابر سعی کرده اند که معیاری بیابند . مثلآ دین ، دین را مقیاسی ماورالطبیعه برای حماقت سنجی می دانند هرچند انواع دینها چنان خود درگیر کلمات و دستورات و اعمال توضیح ناپذیر و مشکوک قرار دارند
. مثلآ خودآزاری که در انواع دینها مورد ستایش قرار گرفته . گرسنگی کشیدنها پای پیاده طی الارض کردنها صومعه ها و دارالزهدها . یا هزاران ورد و طلسمی که به خورد مردم می دهد که مثلآ این دعا باعث زیبا شدن صورت زن نزد شوهر در هنگام جماع یا افزایش شیر گاو می شود . باید قبول کرد که  اگر نگوییم در صف اوّل اتهام به بی اساسی و حماقت قرار دارند امّا جزو متهمین درجه اول هستند .   
بعضی دیگر خرد جمعی را حجّت می دانند .
برای قبول این نظر باید چشم بر تمام اشتباهات جمعی بشریت بست . همین خرد جمعی گالیله را محاکمه کرد و همین خرد برونو را سوزاند . و اگر تلویزیون می بینید حتمآ با حماقتهای جدیدتر خرد جمعی آشنایی دارید. مردمی که برای تغییر رنگ کیوسکهای تلفن از زرد به نارنجی جلوی ساختمان تله کام پلاکارد بدست راه می روند یا کسانی که برای افزایش فصل شکار روباه امضا جمع می کنند و یا کشوری که دست به کار انقراض موجودی می شود تنها به دلیل آنکه مردمش نمی توانند از خوردن گوشت آن چشم پوشی کنند . هر چند خود تماشای تلویزیون هم نوعی حماقت جمعی است . عده ای وقت خود را می گذارند تا ناراحت شوند . تا استرس و ترس برداشت کنند. ساعات خود را با چیزهایی پر کنند که هیچ تاثیری بر آنها نمی گذارد جز از بین بردن وقت و آموزش اینکه چطور می توان ده فرمان آن چوپان نیک سیرت را به طرفةالعینی زیر پا گذاشت.  

از آنجا که تمام امور این دنیا نسبی است عده ای از علما و فضلا عقل فردی را ملاک می گیرند . اگر بر نظر آن دسته از فلاسفه باشیم که عقل را در مقام فعل شناسا قرار می دهند این نظر کاملا صحیح است . هر چند که خود این عقل فردی نظرات و اعمالی که در گذشته برای آن درست و عاقلانه بوده را رد و آن را احمقانه می داند پس تنها در بازه ای کوتاه از زمان می توان آن را معیار دانست . کاری که امروز بر صلاح خود می دانیم را فردا رد می کنیم . صحبتی را که دیروز کرده ایم را پس فردا نفی می کنیم . و اصولآ هیچ قاعده ای حتی کوتاه مدت در زندگی نداریم . احتمالآ اگر دیگر موجودات این کره توانایی داشتند هیچگاه حضور چنین موجود دم دمی مزاجی را بر زمین تحمل نمی کردند .

عده های دیگری هم هستند که نظرات دیگری دارند . و چون نظر دادن چون اکسیژن برای بشر لازم است آنها هم نظر میدهند اما من در اینجا خود را ملزم به بررسی نظرات همه نمی دانم چون عمری چون نوح و صبری چون ایوب می خواهد تا بتوان گوشه ای کوچک از این نظرات را بیان کرد .

و نتیجه اینکه آیا من انگیزه ای احمقانه ای در نوشتن دارم یا خیر تا زمان حل اختلاف بین نظریه پردازان معلوم نخواهد شد و بهتر است پرونده ی آن را فعلآ مختومه اعلام کنیم . شاید در آینده دوباره آن را بازگشایی کنیم .

و این آینده کلمه ای است بسیار مفید ...