ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۵۲.I am finish

باید بگم تا اصلاع ثانوی از دادن هر گونه مشاوره ، دلسوزی ، راهنمایی و کمک در زمینه های خانوادگی و تحصیلی معذور می باشم . خانمها و اقایان عزیز لطف کنید به کس دیگه ای مراجعه کنید .فعلآ خودم اونقدر غمگین و خسته هستم که اصلآ حوصله و تمرکز کافی ندارم که به درد دلهاتون گوش کنم و بگم چرا دوست پسرت باهات اینکار رو کرد یا چرا دوست دخترت بهت خیانت می کنه .... واقعآ دلم نمی خواهد بشنوم که چقدر فلانی رو دوست داری یا از فلانی بدت میاد . فعلآ نمی خوام دیگه از امید برات حرف بزنم یا بگم چقدر انسان در بعضی لحظات قدرتمنده . چون الان کشف کردم که انسان در بعضی لحظات چقدر شکننده و ضعیفه . و اینکه چقدر تنهایی می تونه ترسناک باشه حتی اگه هزار بار مثل الفی اتکینز روی چهارپایه برم و بگم: من از هیچی نمی ترسم نه از تاریکی، نه از تنهایی .چون بعد از اینکه جمله تموم می شه دوباره تنهایی و ترس به سراغم میاد .  تعجب می کنم بین شماها که اینقدر پیش من اشک ریختید و حرف زدید و درد دل کردید، چه زمانهای درازی که با هم حرف زدیم چه سیگارهایی که دود کردیم چه .... چرا کسی نگفت تو هم آدمی مثلآ ، غم غصه ای نداری؟ کاری نداری شاید از دست من بربیاد ؟ کمک بخوره تو سرتون چرا نمی فهمید که حوصله تون رو نداشتم ؟ .در همه حال تو مهمونی من رو کنار می کشید تا چرند بگید ،تو پارک ،تو کافی شاپ . حتی اون دختری که مثلآ دوست دخترمه از عشق نافرجامش برام حرف می زنه.  خلاصه رفیق حسابی حالم گرفته اس می دونم غرغر الکی کردم به قول مریم باید یاد بگیری که بیدریغ و بدون چشم داشت به مردم کمک کنی. چه زیبا و چه ایده آل! . امّا من فعلآ حوصله ندارم بشدت احساس تنهایی می کنم  احساس می کنم هیچکس دوستم نداشته و نداره . البته بهتره بگم دوستم دارید امّا یک جور دیگه نمی شه یکی پیدا بشه من رو مثل همین آدمهایی معمولی دوست داشته باشه؟ یعنی باید باور کنم که آدم دوست داشتنی و دلچسبی نیستم یا به قول مژگان آدم مشکلیم؟
نظرات 4 + ارسال نظر
30yah شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:17 ق.ظ

صبر کن
انااله یحب الصابرین

رها- اتاق آبی یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:51 ق.ظ http://theblueroom.persianblog.com

وای باورم نمی‌شه. چطور به خاطر داشتی؟؟؟؟!!! اون هم چه به موقع. واقعاً ممنون.
اما در مورد نوشته‌ات. من شدیداً این حس رو دارم. گاهی تمام غصه‌های دنیا توی دل من هست و همه‌ی دوستان برای درد دل کردن سراغ من میان. اما کسی نیست بپرسه که تو چته.
حرفت رو در بست قبول دارم.

میترا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:23 ق.ظ

بس تو بهتر نشدی ؟؟؟
هرچند که خودمم کسایی رو دارم که منو به شکل یه جفت گوش می ببندولی قول می دم از خیل دوستایی که تو رو فقط برای درد و دل می خوان خارج بشم .
من حرف مژگان رو به شکل کاملا قاطعانه ای رد می کنم ....
احتمالا از دستت عصبانی بوده که این حرف رو زده ....

شهرزاد چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.colitas.blogfa.com

هیچ نسخه ای نمی توان برای شوریدگی افسردگی بی مایگی ...آدمها پیچید پس نه توقع ابلهانه آنان را که تو را با روانشناسان و مشاوران مالی و مهاجرت و شکست های عاطفی و ...اشتباه می گیرند بر آورده کن نه خود این توقع را از کسانی که انگشت به دهان تر از تو در حل فلاکت هایشان هستند داشته باش. تو تنهایی و تنها.
دوست داشته شدن آنچنان افتخاری نیست چنان زندگی کن که تحسینت کنند و احترامت به جای آورند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد