ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۵۱.مرگ با ما سر یک میز شام می خورد

با لبخند دوست داشتنی همیشگی جلو اومد. بعد از سلام سریع پرسیدم چی شده؟  هیچی اگر بخوام درست و واضح برات توضیح بدم ، مرگ مغزی! . در واقع الان ۱۰ ساعته که مرده ولی هنوز دستگاهها بهش وصلند . گفتند تصادف کرده و صربه مغزی شده ؟ . نه عزیزم ، یکی از رگهای مغزش نازک بوده و پاره شده و خونریزی شدید . در واقع این عارضه رو از بچگی داشته امّا الان بروز پیدا کرده . دکتر سریع تیم عمل رو جمع و جور کرد ولی خونریزی خیلی شدید بود . دیگه شانسی نداشت . یعنی چطوری ؟ چطوری نداره بعضیها اینجوریند دیگه ! طرف می خوابه دیگه بیدار نمی شه . خیلیها بالقوه کاندید این ماجرا هستند بدون اینکه بدوند ممکنه تو یا منم اینجوری باشیم . بیچاره پس فردا عروسیش بود واقعآ تو عجب موقعیت بدی اتفاق افتاد . وا! چه فرقی می کنه دیوونه هر وقت بود همین نتیجه رو داشت . نه منظورم این بود که لااقل یه ماه بعد بود . چیه ناراحتی بنویسند جوان ناکام؟ تو کشور ما کام گرفتن یعنی اینکه زن بگیری! . برای خودش نمی گم برای پدر و مادرش دیدیشون؟ مات و گیج . به مادرزنش گفتند زنگ بزنید به مهموناتون بگید نیان. اونم گفت اره تازه اگه به هوش بیاد باید یه مدت استراحت کنه . هنوز باور ندارند . بیچاره زنش . آره زنش رو دیدم اینقدر شوکه است که نگو. چرا هنوز به دستگاه وصله مگه نمی گی مرگ مغزی کرده؟. چرا ولی نگهش داشتند دکترش می خواد ازشون اجازه ی پیوند اعضاش رو بگیره . یعنی دیگه هیچ شانسی نداره؟ . چرا یک در میلیون ممکنه برگرده. حاضری روش شرط ببندی؟ . برو گمشو چقدر راحت حرف می زنی انگار نه انگار داریم درباره ی یه آدمی حرف می زنیم که می شناسیمش. منم قبلآ مثل تو رقیق القلب بودم امّا از بس مرده دیدم دیگه طبیعی شده . اینجا دیگه مرگ اعتباری نداره ، شده یه امر طبیعی و روزانه . حتی اگه الان به سراغ من بیاد اصلآ تعجب نمی کنم . نمی دونم چی بگم اینقدر یکهو و اتفاقی و بدون مقدمه بود که همه رو غافلگیر . خیل خوب ! بسه دیگه . باشه راستی امشب چی کاره ای؟ . هیچ عصری یه سر می رم دانشگاه و بعدش بیکارم . نظرت راجع به یه شام دونفره چیه؟ . اگه مهمون تو باشه که موافقم .... .

پی نوشت ۱:قدیم شعرها و قطعات ادبی بلد بودند شبیه این بود که منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب نعمت است و است و به شکراندرش مزید نعمت .... و حالا همه بلندند بگن که در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح  را در انزوا می خورد و می خراشد

۲: زندگی ادامه دارد ... .

نظرات 5 + ارسال نظر
میترا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:40 ب.ظ

همیشه بهمون نزدیکه . کافیه حضورش رو حس کنی . تو این موقعیت فقط مونده بود این نوشته ها رو بخونم .....

30yah سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:50 ب.ظ http://www.30yah.blogfa.com

از اون پی نوشتهای مهمتر از اصل بود ها

سحر چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 09:26 ب.ظ http://crypt.persianblog

پی نوشتت معضل جوامع بودا!
گاهی این جمله می شه نشان آدمیت!
دلم براش سوخت
می دونی همه ی دوستای منم با مرگ مغزی رفتن
همین یک ماه پیش هم یکی از دوستامو برد پیش خودش. دو ماه بعد از عروسیش

pouya جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 06:09 ب.ظ http://pouyaa.blogfa.com

): نه!
مرگ نه!
خیلی بده!
مخصوصا اگه یه هویی باشه! ):....
نه!!!

رسول نمازی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 08:45 ب.ظ http://analytic.blogfa.com

جالبه که دیروز بعد از سالها رفتم و این جمله از صادق هدایت رو پیدا کردم واسه یکنفر نقل قول کردم... نوشته ات من رو به فکر برد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد