ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۴۲.شب شراب

صندلی ماشین رو خوابوندم، سرم سنگین بود امّا خوابم نمیومد، بیرون ماشین صدای موزیک و خنده ی بچه ها بلند بود . یه نگاه به لیوانم انداختم ... یه لیوان پر از یخ و مشروب . لیوان رو هر جور بود زیر ترمز دستی جا دادم و به سختی سیگارم رو روشن کردم . فکر کنم یه کمی زیاده روی کردم . به پک سوم نرسید که رفتم برای خودم . آدمهایی رو که تو گوشه های ذهنم گم و گور کرده بودم که دیگه پیداشون نکنم جلوم رژه می رفتند . اه ... طرف هزار و یک بدی کرده به ما یادمون نمیاد امّا یه نگاه محبت امیزش دهنمون رو سرویس کرده . دور و بریامم همشون اینجوریند می بینی پسره رو با خاک یکسانش کردند امّا بازم دنبال قضیه است ... ای بابا رها کن آقا!... رها کن! این چرندیات چیه ؟ اخلاق دون ژوان رو پیشه کنید از مفهوم و محتوا لذت ببرید نه اینکه بنده ی ظرف بشید . خود من همین دو دقیقه پیش با خودم فکر می کردم آه من دارم به اون فکر می کنم اونم داره به من فکر می کنه؟ صد سال سیاه می خوام فکر نکنه از آخرین باری که دیدمش یک سال و ده ماه و دو روزه که می گذره!!! دیگه تموم شد...fin ... . رک و راست بهت بگم طرف ولت کرده حالا نمی گیم به فکر انتقام ار این چرندیات باشی امّا لااقل فراموشش کن نه اینکه دم به دقیقه آه های سوزناک بکشی که بشه باهاش کنده آتش بزنی ! . اینقده از محسناتش تعریف کردی که دیگه داره حالم رو بهم می زنه .همین الانی که تو داری خاطره نشخوار می کنی اون معلوم نیست تو کدوم پارتیه یا کدوم کافی شاپه با یکی دیگه ... با یکی دیگه مثل تو و من ... یه بدبختی مثل من و تو . پس گور بابای هر چی خاطره است . حالی خوش باش و عمر بر باد مده !!! . اونم حق داره ... اصلآ کار خوب و اون انجام می‌ده فکر کرده مردم دنیا مثل من و تو به این خزعبلات اهمیت می دن اصولآ اخلاقیات چیزی است باستانی مربوط به سده های شش و هفت و نه بیشتر اصلآ برای همین تو کتابها درباره اش نوشتند فکر می کنی مجنون یا فرهاد کی بودند یه آدمهایی مثل من و تو امّا خرتر طرف تو رودربایستی و اینکه جلوی شیرین خانم کم نیاره و رسم اخلاق در عشق رو به جا بیاره مجبور شد بیستون بکنه ... حالا ما دو سه مرحله وضعمون بهتره دیگه تا اون حد جو زده نیستیم . آخرش هم چی شد عمو فرهاد مهربان مرد .  چشمهام رو به سختی باز کردم ... یه خاکستر بلند سر سیگارم نشسته بود ... تکوندمش . لیوانم رو پیدا کردم و لا جرعه سر کشیدم . بریم جایی که غم نباشه.... .

نظرات 8 + ارسال نظر
شهرزاد شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:14 ق.ظ http://ketabirani.blogsky.com

شب سراب نیارزد به بامداد خمــار

بسیار روان و خواندنی و زیبا می نویسی موفق باشی

میترا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ق.ظ http://equality.blogfa.com

میترا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:49 ب.ظ http://equality.blogfa.com

من فکر می کردم حال و اوضاع من خیلی بده ولی انگار تو بدتری .هرچند احتمالا الان داری می گی چرا ؟ من خوبم .
تو خوب بلدی نقش مشاورها رو بازی کنی ! ولی معمولا خود مشاورا ...
راستی تو تقسیم بندیت من جز رادیکال ها تعریف می شم . تو نفر اولی هستی که به من می گی رادیکال اغلب بهم می گن محافظه کار !!!!!!!!!!!

سیامک دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:04 ق.ظ http://siavu.blogfa.com

بریم
من پایه ام!

رها- اتاق آبی پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 08:27 ب.ظ http://www.theblueroom.persianblog.com

خوب ظاهراْ که هم دون ژوان شدن. یا قبلاْ نبودن و الان دارن به این سمت می‌رن. اخلاقیات رو باید در کوزه بگذاری و آبش رو بخوری. در این روزگار که ارزش و ضد ارزش مدت‌هاست که جاشون رو با هم عوض کردند .. از کسی انتظاری نمی‌ره. اگر هم پایبند اخلاقیات باشیم،‌ به امل بودن و تفکر سنتی متهم می‌شیم. به نظرت تکلیف چیه؟

Tata پنج‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:39 ب.ظ http://tatagp.blogfa.com

آهان حالا شدی بچه خوب :)

venouse چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.venouse.blogfa.com/

..برای دیدن ، گاهی وقتها فقط باید چشمهایت را ببندی و چند جرعه ی آخر را سر بکشی... این چند جرعه ی آخر ، نقش مهمی دارند در مهربان شدن آدم ها...

طناز چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 03:35 ق.ظ http://www.asheghenashenas.blogfa.com

ولی باور کن نمیشه!!! خودم روزی ۱۰۰۰ بار ایتارو به خودم میگم. ولی نمیشه............................................
به منم سر بزن. خوشحال میشم.
خدافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد