ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۲۷.اسفندیار مغموم

    دیروز ۸ مارس بود . روز جهانی زن . روزی که در بعضی کشورهای جهان تعطیل رسمی است . امّا در کشور ما به تجمع کنندگان پارک دانشجو که برای بزرگداشت این روز گرد هم امده بودند حمله شد . نیروی انتظامی وحشیانه ترین شکل سرکوب را به کار گرفت . باتوم برقی  و سپر . به همراه مشتی لباس شخصی . گفته بودم در ایران قدیم کسانی که بر روی زنان دست بلند می کردند را رجاله می نامیدند . حالا اما این رجاله ها بر جایی نشسته اند که باید محل عدالت و امنیت باشد . جالب اینجاست که هر کسی از این مامورین ایجاد اغتشاش و ضرب و جرح می پرسید که چه اتفاقی افتاده ... در جواب می شنید برای مبارزه با فروشندگان ترقه هستند . امّا نه ترقه های چهار شنبه سوری ، ترقه هایی که قرار است وجدان به خواب رفته ی این سرزمین نفرین شده را بیدار کند . لابد به خاطر همین ترقه بازی سیمین بهبهانی را مورد حمله قرار دادند . و دیگر مردم ... کدام مردم؟ کسانی که چشم بر این ماجرا می بندند و می گذرند . کسانی اعتراضشان تنها در گوش دادن مخفیانه به رادیوست؟ کسانی که پسری دارند و یا دختری ، دانشجویند یا سرباز ، کارمند یا... بهانه زیاد است . مردمی که دل خوش دارند به حمله ی آمریکا ، کسانی که می گویند بگذار یک بار برای همیشه کار خاتمه پیدا کند . امّا خودشان هیچ . من هم جز این ملتم لعنت به ما که در کشورمان اینگونه جنایات رخ می دهد و خم به ابرو نمی آوریم . حاشا به غیرتمان ! .

    آه اسفندیار مغموم !

                             تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی

۲۶.لیست سیاه

    خیلی سال پیش موقعی که ۱۰یا ۱۱ سالم بود از ناظم مدرسمون متنفر بودم . حتی وقتی الان یاد اونهمه شلنگ و خط کشی که خوردم میفتم پشتم میلرزه . فکر نکنم بچه ی زیاد شیطونی بودم امّا فضای ماقبل تاریخی که حکمفرما بود این قبیل تنبیهات رو مجاز می دونست .هنوزم که هنوزه فکر می کنم ۸۰ ضربه شلاق برای شرب خمر در برابر کتکهایی که می خوردیم که مثلآ چرا یکی رو دیوار مدرسه شاشیده بود یا آدامس رو صندلی معلّم گذاشته بود هیچه (هر چند اصولآ این جور تنبیهات در هر جایی غیر انسانیه). امّا من بیشتر پررو بودم!! بیشتر کتکهایی که می خوردم به خاطر این بود که جواب معلّمها رو می دادم و چون مادرم هم اونجا معلّم بود و برای اینکه نشون بدن عدالت برقراره اگه بقیه یکی می خوردند من سه تا می خوردم (یکی از ناظم یا معلّم و دو تا از در و دیوار) . به هر حال اون زمان (منظور همین ۱۰-۱۲ سال پیشه) همه یه جورایی دست بزن داشتند ، امّا این ناظمه بد می زد .... وقتی از درد دست دستهامو به هم فشار می دادم یا توشون فوت می کردم به خودم می گفتم بزرگ می شم می کشمش!! . ماشاالله اون زمان از بس فیلم خشن و پلیسی می گذاشتند همه یه پا استاد جنایت بودند . چند سال بعد از معلّم ریاضیم بدم اومد . دو سه بار به خاطر گناه نکرده بیرونم کرد . یادمه یک دفعه اش برای این بود که یکی از بر و بچ رفقا رو لو ندادم . این بار هم گفتم می کشمش !.سال اوّل دبیرستان دوران شر بازی ... جیم شدن از مدرسه و پلکیدن نزدیک دبیرستانهای دخترونه!! یه بار از دست یه مامور نیروی انتظامی یه تو گوشی و یه اردنگی مشتی خوردم ...قیافه ی مردک یادم هست . روزی کتک خوردم که عین قدیسین بیگناه بودم . بعد از سالی ماهی بچه ی حرف گوش کنی شده بودم و داشتم می رفتم نون بگیرم . من رو جای یکی دیگه اشتباه گرفته بود وقتی ناظم دبیرستان دختونه بهش حالی کرد که این اون نیست من رو زد و گفت که دیگه اون طرفها پیدام نشه ! . دو تا تصمیم گرفتم اون رو بکشم و دیگه نون نگیرم که دومی رو به سرعت اجرا کردم! .سال آخر دبیرستان با چند تا از بچه ها ، خودمون رو تو یه میتینگ دانشجویی انداختیم و از همه بیشتر شعار دادیم و گلومون رو جر دادیم ! . همون روز از یه لباس شخصی ۲ متری ریشو بد کتکی خوردم . اون هم رفت تو لیست! . دانشگاه با موج عظیمی از کسانی همراه بود که ازشون متنفر بودم . از اساتید محترم دانشگاه بگیر تا مسئول حراست و نگهبانی و انتظامات و تی کش سالن و .... . البته این زمان بود که اسم نسوان هم وارد لیست شد و به سلامتی زنان در این زمینه به برابری با مردان رسیدند . اگر شروع به نوشتن لیست آدمهایی که نمی خواستم سر به تنشون باشه می کردم سر به آسمون می گذاشت.

    چند روز پیش با مادرم رفته بودیم خرید . حواسم پی یک خانم مهربون بود که یکهو مادرم از تو مغازه صدام زد که بیا آقای فلانی ناظم مدرسه ات که یادت هست . فوبیای دوران کودکی عود کرد . یکهو سیخ شدم . بله ناظم گذشته ... دشمن شماره ی یک اونجا بود . امّا از اون دایناسوری که از وحشتش رنگمون عین گچ سفید می شد و وقتی بالای سرمون حرف می زد دوش آب دهنش رو می گرفتیم هیچی نمونده . یه مشت پوست و استخون به همراه یه عینک گنده . بازنشسته شده . جا داشت که لااقل یکی بخوابونم  زیر گوشش به نیابت از تمام بچه های کلاس چهارم الف . امّا نشد چون یه لحظه احساس کردم هیچ کینه ای از این پیرمردی که جلوم ایستاده و وقتی می خنده ردیف دندون مصنوعی هاش رو نشون می ده ندارم . زمان همه چیز رو حل می کنه حتی بزرگترین نفرتها رو . یکی از فرقهای ما با حیوونات همینه که ما می تونیم ببخشیم .

۲۵.مرحبا به خشتک سرهنگ!

    قبل از همه چیز .... این عکس متعلق به خانم یلدا معیری است که بنده کش رفتم امیدوارم من را به خاطر این کار عفو کنند . (لینک صفحه ی اصلی عکس) این عکسی از حاشیه ی بازی دوستانه ی ایران - کاستاریکا است. زمانی که مانند بازی با بحرین عده ای از خانمها قصد ورود به ورزشگاه را داشتند که این بار با حضور افتخار آفرین نیروی شجاع و دلیر نیروی انتظامی این بار نیز توطئه ی دشمنان نقش بر آب شد . معترضان پلاکاردهایی در دست داشتند به این مضمون: ”آزادی ، ورزشگاه ۱۰۰هزار پسری؟؟!“و”فوتبال بدون TVحق مسلم ماست“ . برای اطلاع کافی و وافی از قضیه می توانید به وبلاگهای http://www.farnaaz.com و  http://tedi.blogfa.com مراجعه کنید .

    و امّا... این عکس از آن عکسها است . یک... طبیعت زیبای منطقه را ببینید و لذت ببرید هنوز تا بهار فرصت زیادست اما گیاهان انگار به استقبال آن رفته اند . دو ... (نظر به راست!!! ) ... دو نفر از سربازهای نیروی انتظامی را می بینید که کلاه بر سر ندارند . واقعآ من برای این بچه ها نگرانم اگر دژبان ببیند زندان حشمتیه خیلی دور نیست . این برادران چه خطرهایی را به جان می خرند !!! سه ... افراد نیروی انتظامی دارای سو تغذیه می باشند به هیکلهای نحیف سربازان نگاه کنید . لباسشان به تنشان زار می زند  .... خداوکیلی من گریه ام گرفت . چهار .... ( باز هم به راست) مزاحمت یک خانم برای نیروهای وظیفه شناس ... این خانم قصد انحراف فکر ماموران را دارد اما افراد با روحیه بالا، با قدم های استوار به سمت دشمن پیش روی می کنند . پنج... ( نظر به چپ) نمونه ای از پیشرفتهای دستگاه امنیتی کشور . پارسال با باتوم مردم را می زدند ، امسال لگد می پرانند و یحتمل سال دیگر گاز می گیرند . در ضمن این عکس نشاندهندی کیفیت صنایع نساجی کشور است . با اینکه جناب سرهنگ پایشان را اینقدر باز کرده اما خشتک شلوار پاره نشده است ، هنوز اطلاع دقیقی از زیر شلوار و اونجای جناب در دست نیست بنابراین از اظهار نظر درباره ی اونجای سرهنگ خودداری می کنم .ششم ... چون دست بلند کرد بر روی زن یکی از اعمال پست و نشانه ی بارزی از نامردی است پس لاجرم بر روی آنها پا (لنگ) بلند می کنند!!! .