باید بگم که درست می گی خیلی چیزها تغییر کرده . هر چند که سخته اما سعی ام رو می کنم که بتونم با وضعیت جدید کنار بیام . بر خلاف اون که تصور می کنی وضعیتت کاملآ قابل فهمه تنها قسمتی رو که درک نمی کنم جایی که چرا فکر می کنی برای اینکه مستقل بشی باید از من دور بشی؟ شاید خیلی تو کارهات دخالت کردم یا بهت گیر می دادم که کی بهت نگ می زنه یا با کی چت می کنی یا ... . درست یا غلط نمی تونستم تحمل کنم در حالی که دستت تو دستهای منه با دست دیگه ات گوشی تو دست گرفتی و داری با یکی دیگه خنده و شوخی می کنی. شاید اسمش حسادت باشه یا به قول خودت حساسیت بیش از حد . نمی تونستم تحمل کنم که گاهی وقتی گوشیت زنگ می زنه یکدفعه بلند می شی و می ری یه گوشه کناری و بعد انتظار داشته باشی که حتی یک نگاه سوال کننده بهت نندازم .باید ازت سوال می کردم باید ازت می پرسیدم .
دوران پر اشتباهی بود . دنبال مقصر نمی گردم چون در حال حاضر پیدا کردن مقصر در پایین ترین درجه ی اهمیته . بر خلاف تو که همه مجرم و خیانت کارند مگر عکسش ثابت بشه من بی گناهی همه رو قبول داشتم مگر ... . از کی به هم بی اعتماد شدیم ؟ تو از اول بهم گفتی .... شاید باور ناپذیر بود اما حالا باور می کنم که تو اصلآ بهم اعتماد نمی کردی . از ترس اینکه اتفاقات مربوط بهت رو یک زمانی بر علیه خودت استفاده کنم و به اصطلاح آتو دست من داشته باشی شروع کردی به مخفی کاری . خدایا! تو درباره ی من چی فکر کردی؟ قبول کن که باعث سو ظن های من هم خودت بودی . اصلآ حوصله ی قیل و قالهای فیمینیستی رو ندارم پس از اون نظر توجیح نکن . مشکل اصلی ما این بود که حرفهای هم رو نمی فهمیدیم .
باید عدالت رو رعایت کرد . این نوشته هم یه جوری یکه به قاضی رفتنه . شاید تو حق داشتی به هر حال نمی شه آزادی هیچ کسی رو محدود کرد بدون رضایت خودش از قدیم گفتن عشق به زور و مهر به چمبه که نمی شه .
ممنون دوران خیلی خوبی رو با هم پشت سر گذاشتیم . خداحافظ
؟؟!!!!
می گن عشق بدون حس مالکیت قشنگه ولی من قبول ندارم!
.
.
مطلب پایینی هم خیلی جالب بود ـ(گرگها...)
.
.
خوشم اومد از وبت
می شه لینکتو بذارم؟
سلام . راستش شوکه شدم . برات میل می زنم .
می دونی سیمیاگر ! درسته آزادی هست ! کسی رو نمیشه به زور نگه داشت یا دوست داشت ! باید طرفت رو آزاد بگذاری اگه برگشت ... اما می دونی دوستی و با هم بودن شاید کمی هم تعهد لازم داشته باشه . وقتی تو زندگیت رو با کسی معنا میکنی اون باید شعروش رو داشته باشه که بین تو و کسی دیگه تفاوت قائل بشه ! نه ؛؟؟؟؟ بازی با احساس و زندگی دیگران هیچ وقت درست نیست !
سلام... قبل از هرچیز ممنون که به یادم بودی و تبریک به خاطر وبلاگ جدیدت.. و راجع به کوتاه نویسی : اون جمله از خودم نبود وگرنه منم چونه ام گرمه :))
جدی بی اعتمادی از کی متولد میشه؟ هیچوقت نمی فهمیم. ولی راست گفتی . طرف مقابل هم در مورد اینکه ما بهش بی اعتماد میشیم خیلی مقصره. خودتو ناراحت نکن
ادم ها دقیقا از کی اینقدر راحت بی خیال هم دیگه می شن؟
از لحظه ای که متنت رو خوندم ذهنم گرفتار و بیچاره ی این سوال لعنتی شده!
یعنی همه چیز به این راحتی شروع می شه و پایان می پذیره؟
ادم ها از کی اینقدر بی قید و بی اهمیت شدند؟
از کی؟
فقط اینو بگید و بس!
میبینم که دوباره اینجا رو عوض کردی... کم پیدایی؟؟
سلام دوست عزیز
خسته نباشی
به منم سر می زنی؟؟
ابعاد کودک آزاری وسیع است، تا جای که باید تمام موضع های دیگر را تحت تاثیر قرار دهد. اما گویا کسی دیگر نمی خواهد به وجدانش رجوع کند. کسی نمی خواهد درد را ببیند. کسی نمی خواهد فریاد در گلو خفته کودکان را بشنود. آیا با شرکت نکردنتن در این کمپین و حتی منعکس نکردن آن بر این باورید که نمی شود کاری کرد؟ آیا کودکان اکنون دیگر مسئله شما نیستند؟ آیا می توانید مدعی باشید که مردم ایران لیاقتشان بیشتر از فرهنگی است که حکومت حاکم کرده است؟ آیا می توانید کودکانتان را شاد ببینید و این همه کودک آزاری را تحمل کنید و بی تفاوت باشید؟ آیا دنیا تا این اندازه ماشینی و غیر انسانی شده است که کودکان را می شود قربانی کرد و بی تفاوت بود؟ آیا فکر نمی کنید روزی باید به وجدان خود جوابگو باشید؟ به بشریت متمدنی که از این درد و این فاجعه بی خبر مانده است؟ بله سخنم با شما است! شما ای که دارید این متن را می خوانید! به گوشه های از این فاجعه نگاه کنید. و خود را در این کمپین شریک کنید.
این بهترین راهه! راستی سلام!
کجایی بی وفا ! میبینم که....نیستی!