ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۶۴-موبایلی که هیچ کوری را شفا نداد!

من ۲۶۰ شماره تو فون بوک موبایلم دارم. از شماره ی اجاره ی ویبراتور و بتونیر گرفته تا آموزش تضمینی تنبک. من گوشی هاییی دیدم که بیشتر از ۱۰۰۰ شماره دارند و گوشیهایی رو هم دیدم که کمتر از ۱۰۰ تا شماره دارند. خوب ، تقریبآ می شه گفت گوشی من در رده ی متوسط الحال به پایینه . از اونجایی که طبق یک عادت عجیب شماره هایی رو که مدتهاست باهاشون تماس نگرفتم رو پاک می کنم  ، بنابراین هر کدوم از شماره ها رو که بگیرم همون کسی گوشی رو بر می داره که انتظار دارم .

یک نکته ی عجیب و البته تاسف برانگیز که در مورد فون بوک تلفن همراه من وجود داره اینه که اگه مثل امروز دلم گرفته باشه و غمگین باشم تو این ۲۶۰ شماره یکیش نیست که وقی زنگ می زنم بگم : سلام عزیزم ! چطوری ؟ وقت داری یه نیم ساعتی ببینمت و .... الی آخر .

این از اون مشکلاتیه که اگه یکی برات تعریف کنه می گی بابا طرف حسابی قاطی داره امّا وقتی خودت دچارش می شی می بینی که عجب درد لاعلاجیه . تو این روزها که همه گرفتار مهمونی و عروسیه و طلاق و عزا هستند یه آدم معقول که بهت یه لبخند شیرین بزنه با شیطنت قهوه اش رو مز مزه کنه و دست اخر با یه صدای دلنشین ازت بپرسه : چیه ؟چرا تو همی؟ کشتیات غرق شده؟ و بعد با صبر و حوصله به غر غرات گوش بده  کجا پیدا می شه . همه چی شده پلاسکو! همه که نه ! اصل عدم قطعیت . امّا خیلیها شدند گرفتار سطح . مثل این ناوشکنهای بی کلاس رو سطح اب شناورند امّا بنده و هم صنفانم در عمقیم عین تایتانیک به گل نشستیم ... بعله ما عمیقیم ...! ای بابا قمار باز اگه نگه به (.... بیب....) که دق می کنه!.

۶۳-Rendezvous with Rama

یکی از شیرین ترین خاطرات کودکی من خرید مجله ی دانشمند بود ! . باور کنید حتی یک مقاله ی دانشمند که در آن سالها معتبرترین نشریه ی علمی کشور بود ،در محدوده ی ذهنی من که به زور ۱۱ سال داشتم قرار نمی گرفت. من فقط مسحور داستانهای کوتاه علمی و تخیلی ان بودم . هر داستان را بیش از هزار دفعه می خواندم . قبل از ان با این نوع داستانها با کتابهای ژول ورن آشنا شده بودم داستانهایی مثل دور دنیا در ۸۰ روز ، سفر به ماه ، خانواده ی سزار و ... . امّا با دانشمند وارد دنیای نویسنده هایی شدم که فرداهای خیلی دور را پیش بینی می کردند مثل آیزاک آسیموف ، استانیسلاو لم و سر آرتور سی کلارک.

سر ارتور چالز کلارک متولد ۱۶ دسامبر ۱۹۱۷  داستان نویس ، مخترع و فوتوریست در ۱۸ مارس ۲۰۰۸ در سن نود سالگی در بیمارستانی در کولومبو در گذشت درست همین چند روز پیش دنیا مردی را از دست داد که پیوند علم و تخیل را در داستانهایش به اوج رساند. اولین کتابی که از کلارک خواندم کتاب ملاقات با راما بود و بعد انتهای کودکی و بعد شهرها و ستاره ها که همگی شاهکار بودند البته در همان زمانی که من می خواندمشان و گرنه فیلم ۲۰۰۱: یک ادیسه ی فضایی را که برایش کلارک و کوبریک نامزد جایزه ی فیلمنامه ی اقتباسی اسکار شده بودند را هم که چند روز پیش در سوگ استاد می دیدم ، تا نیمه بیشتر تحمل نکردم .

سر آرتور سی کلارک در جشن تولد ۹۰سالگی خود در سریلانکا جایی که از سال ۱۹۵۶ در انجا زندگی می کرد ، در پیامی ویدویی برای دوستداران خود سه ارزو داشت یکی اینکه به زودی پیغامی از سوی موجودات هوشمند سایر سیارات دریافت کنیم دوم انکه انسانها بر روی سوختهای جایگزین سوختهای فسیلی کار کنند و سوم  جنگ ۲۵ ساله ی دولت سریلانکا و ببرهای تامیل به پایان برسد.