ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

ذهن بیمار

psychic mind ,the life and opinion of a man

۳۸.اخلاق در خانواده!!!

خانم محترم ،

از آنجایی که بنده به صورتی غیر منتظره امّا قابل پیش بینی در جریان وقایعی که برای شما اتفاق افتاده قرار گرفتم لازم دیدم نکاتی را در زمینه ی این مسئله برای شما بازگو کنم . هر چند در این چند وقت سعی کرده ام از این مسایل به دور باشم ولی موضوع خاص مورد شما که در عین حال بسیار معمول و ساری است مرا بر آن داشت با موافقت خودتان در این مورد دخالت کنم .

مورد اول نوع آشنایی شمابا متشاکی عنه است که باید به عرض برسانم اصولآ  امری بدوی بوده . آیا می شود امری را که فی‌النفسه کاری دون و بی کلاس است را به امری روشنفکرانه تبدیل کرد؟ جواب مطمئنآ خیر خواهد بود مانند ان است که شما عمل قضای حاجت را به امری فیلسوفانه بدل کنید . به همین علت باید از همان روشهای عوامانه برای موفقیت استفاده کنید . چون عشق بالذات عوامانه است .

با این که مدتهاست در این باره تلاش می کنم امّا هنوز به نتیجه ای نرسیده ام که چرا زنان از مردانی که به انها بی اعتنایی می کنند بیشتر از مردانی که آنها را بزرگ می دارند خوششان می آید . آیا واقعآ مزه ی سیبی که از بالاترین شاخه روییده بهتر از بقیه است؟ زنها به قول وودی آلن هیچوقت عضو باشگاهی نمی شوند که حاضر باشد آنها را به عضویت بپذیرد ، هیچوفت مردانی را دوست نمی دارند که دوستشان دارند.

 اعتماد امری زمان بر است .آیا شما به صرف یک دوستی چند ماهه که البته به گفته‌ی خودتان رابطه ای بیشتر معنوی و معصومانه در بین بوده به شخص مورد نظر آنقدر اعتماد کردید که به لطایف الحیل باعث شدید محل کار شما و ایشان در یک منطقه باشد؟ آیا شما این ضرب المثل را نشنیده اید که دوری و دوستی؟ در ضمن با این کار باعث شدید که هر چه بیشتر در معرض نظارت و به طریق اولی حسادت مردانه و غیرت نامبرده قرار گیرد . شما به هر حال نباید آنقدر احساسی عمل می کردید که فرصت اینکه گاهی تنوعی برای خود ایجاد کنید و گریزی به اردوگاه مردان بزنید را از خود بگیرید . چه بسا با مردانی جوان که بسیار والاتر از ایشان بودند برخورد می کردید.

متاسفانه شما هم در دام اپیدمی ویروسی به نام کی قراره شوهر من بشی؟ افتادید . این بیماری متاسفانه بسیار شایع است مخصوصآ در بین خانمهای جوان تا انجا که بعضی چندین بار در این دام می افتند . چرا شما تصور کردید به صرف آشنایی به زعم شما یکساله می توانید رویای ازدواج برای خود بسازید؟ در حالی که عملآ به هیچ وجه جریانات به آن سو نمی رفت . هر رابطه ای هر چقدر هم محکم لزومآ نباید به ازدواج ختم شود . توصیه می کنم در روابط بعدی از خود دوستی لذت ببرید ، ازدواج به موقع خواهد آمد .

در مورد خیانت متهم معتقدم که باید این مسسله را از جنبه ای دیگر نیز در نظر گرفت و آن اینکه در این مدت مطمئنن شما در جریان تغییر تدریجب ایشان بوده اید . آیا هیچ وقت علت این تغییر را جویا شدید و یا هرگز سعی در بازگرداندن گرمی به روابطتان بودید ؟ آیا هرگز به این فکر کردید که در این رابطه چه دادید و چه گرفتید؟ نه ، شما چشم بر روی این واقعیتها بستید و تنها گذاشتید چیزی را که دوست داشتید ببینید نه چیزی را که در حقیقت اتفاق می افتاد . شما هم مقصرید ، می توانستید در موقع لزوم این قطار را که در حال انحراف بود به خط باز گردانید . البته تمام این موارد در صورتی مصداق دارد که به شهادت خودتان عشقی در میان بوده باشد، در غیر این صورت موضوع از پایه باطل است .

امیدوارم توصیه های من در مورد روابط آینده ی شما مفید واقع شود .

با آرزویی زندگی خوش              

 ارادتمند سیمیاگر                

۳۷.پیرامون

به مرور زمان خیلی چیزها برای آدم تغییر معنی می دهند . این تغییر کاملآ شخصی است ، برای دو نفر یک شی یا محل یا ... احساس متفاوتی ایجاد می کند ممکن است برای یکی خوشایند و برای دیگری ناخوشایند باشد . چیزی که به عنوان خاطره انگیز بودن می نامیم . در واقع ما به یک شی به عنوان مثال، هویتی جدا از وجود خودش می دهیم . با دیدن یک فیلم یا شنیدن موسیقی ، گدشتن از محلی سریعآ به یاد حادثه ، عشقی قدیمی ، خاطرات و .. می افتیم . گاهی هم این امر در ضمیر ناخودآگاه ما اتفاق می افتد . بدون آنکه به ظاهر دلیلی برای احساسمان داشته باشیم درگیر آن می شویم . در واقع ما به ایجاد دنیای کاملآ شخصی با مفاهیم و معناهایی می پردازیم که تنها برای خودمان قابل درک است . در حالی که در جمع هستیم در محیطی کاملآ متفاوت از دیگران بسر می بریم . ما همواره در حال تعمیم و گسترش خود هستیم . هرچه تجربیات و حوادثی که برای ما اتفاق می افتد بیشتر باشد گستره ی هویت بخشی ما هم بیشتر می شود در بعضی موارد به هویتهایی چند گانه می رسیم که هر گزینه مشتمل بر زمانی خاص است . این جهان شخصی شامل تمامی المانهای بیرونی ماست که هر کدام را به نحوی معنی می کنیم و همگی متکی به خود ماست . در اینجا با دنیاهایی کاملآ متفاوت روبه رو می شویم که به تعداد انسانهاست . امّا آیا تنها این تجربه ی شخصی است که به تعریف پیرامون می پردازد یا به اشتراک گذاری تعاریف و تداخل آن هم وجود دارد ؟ آیا تعاریف و احساسات گذشتگان بر روی این تعریف اثر دارد حتی اگر به صورتی مستقیم به ما نرسیده باشد؟ آیا ما گاهی در حلقه ی یک تعبیر جمعی به سوی یک تعریف واحد هدایت نمی شویم ؟

پی نوشت بی ربط: یکی می گفت : اسم نیویورک از روی یورک برداشتند اسم نیواورلئان رو هم از روی اورلئان پس باید نیوزیلاند رو هم از روی زیلاند برداشته باشند اما این زیلاند کجاست؟