و باز هم تنهایی ... تلفن که قطع شد ، دوباره من موندم و کله ی خشک خودم . من ماندم تنها و ساعت دیگر صدا نکرد !!! . چقدر منتظر بودم که زنگ این تلفن به صدا دربیاد و حالا افسوس می خورم که ای کاش اصلآ تلفنی در کار نبود . هیچوقت احساس نکرده بودم که روزی از اختراع گراهام بل اینقدر متنفر بشم . البته چرا فرافکنی کنم ؟خود کرده را تدبیر نیست . نمی دونم کی و کجا جه کاری انجام دادم که الان دارم تاوون پس می دم ؟ البته اگه اونجوری که می گن دنیا دار مکافات باشه ... اگرم نباشه چه فرقی می کنه؟دیگه خیلی فرق نمی کنه . یا بهتره بگی اصلآ فرق نمی کنی . درد آدمها ماله خودشونه . Exclusive برای خود آدمه و هیچ کس دیگه. اگه من غم عالمم داشته باشم فردا صبح باز هم خورشید از شرق طلوع می کنه و مردم کاری رو می کنند که باید انجام بدن . حتی متوجه نمی شند که یکی اینجا بدجوری دلش گرفته. بدجوری تنها شده . از جایی که فکرشم نمی کرده خورده . شده عین اون سرمایه گذار بدبختی که تمام پولش رو سهام خریده و حالا این سهام به لعنت خدا نمیرزه . مونده با یه دسته برگه سهام که حتی به قیمت کاغذش ارزش نداره . اونم مثل این ... . اما اون روحش رو گذاشته و حالا یه خط گنده افتاده روش . قراره کی جواب خسارتش رو بده؟ ای بابا دل منم خوشه این حرف و حدیثها چند منه ؟ احساس رو ببر دم بقالی ببین چند سیر ماست بهت می دن؟ انگار همه این رو خیلی زود فهمیدن فقط منم که هنوز مثل یه موجود خرفت چسبیدم به این چیزها . اینها رو می شه نوشت شاید هفت ، هشت قرن دیگه ارزش دار بشه . چون مدت زیادی ازش گذشته خطرش از بین رفته . مثل این همه دیوان شعر . مردم بیشتر دوست دارند احساس رو تو کتابها بخونند . یا تو سینما وقتی دارند فیلمفارسی نگاه می کنند و همزمان تخمه می شکنند . می دونی احساس باید یه چیز کج و کوله و خز و جواد بشه تا بفهمند که آره این احساسه ... چه جواده!!! . از حق هم نباید گذشت چیز بیخودیه آدم رو از کار و زندگی میندازه . به هیچ دردیم نمی خوره . می شه نقطه ضعفت . نداشته باشی بهتره در آرامشی . با عقاید بقیه هم جور درمیاد . بیخودی پات به کلانتری باز نمی شه ... بیخودی نباید هزار تا سوال این چی کارته و اون چیه و ... . غیر از اینها آدمهایی رو که به احدی الناسی باج نمی دادند هم وادار نمی شند به خاطر یه احساس لعنتی به هر خفتی تن بدن . یا در اوج منم منم کردنت یه دفعه پنچرت کنند . حالا دور زمونه ی ماشین حسابه از دوره ی چرتکه هم گذشته . همه یه کاسیو ۹۸۵۰به بالا دستشون گرفتند مبادا یه ابسیلون جابجا بشه . همه برات صورت حساب می نویسند ... تو بیکاری ... تو بی پولی .... مدرکت پایینه .... سنت کمه .... عقلت پاره سنگ برمی داره .... چی؟ احساساتی هم هستی .... بدتر .... سرجمع با محاسبه تمام جوانب و جمع بندی لازم نتیجه اینکه برو سرت رو بگذار یه جایی آروم بمیر ! البته می دونی که این پیشنهاد برای جفتمون خوبه . به همین راحتی ... به همین خوشمزگی .... می شه ادمها رو نادیده گرفت . به این می گن خرد . ما عصر خرد داریم اما عصر احساس نه ! . چون لازم نبوده ، بشر اولیه ظرف چند ساعت اولّیه خلقتش به کشک بودن قضیه پی برد و این کشف بزرگترین کشف بشر حتی بزرگتر از کشف آتش بود . البته در بین محققان اختلاف نظر هست که اون زمان که نه کشک و دوغی بوده و نه زرشکی کشف شده بود انسان اولیّه این مسئله با چی اعلام کرد ؟ به جای یک حس مردم عقیده را رواج دادند و عقاید شد راهنمای انسان برای انجام دادن انواع جنایتها و توجیه اونها . بعد عقاید گرد هم آمد و ادیان متولد شد. فکر می کنید کسایی که بمب گذاریی انتحاری می کنند چه جور آدمهایی هستند . آدمهایی با عقاید محکم یا به قولی چهار چوبهایی برای خودشون دارند . این چهار چوبها محل حلق آویز کردن انسانیت است . عقیده یک بسته دستور العمل الگوریتم وار در اختیار شما می گذاره که وقتی کار به جاهای باریک رسید ازش استفاده کنید . مثل پکی به عنوان نحو ه ی از میدان بیرون کردن رقیب ... ۱۰۰روش ساده برای اینکه برای خواهر و مادر ملّت اتفاق بدی ایجاد کنید .... پنج روش برتر در راه دک کردن ادم بی عقلی مثل من که کسی رو دوست داره. متخصصین جامعه شناسی استفاده از این عقاید را به شما توصیه می کنند .....برای داشتن بهترین پک عقاید با ما تماس بگیرید .... نمایندگی انحصاری در خاورمیانه!!! بشتابید احساستان را دور بریزید . دیگر مجبور نیستید کسی را دوست بدارید با پکهای ما شما خوشبختید . واقعآ که باید گفت تفو بر تو ای چرخ گردون تفو! ای خدا دارم پرت و پلا می گم !!! چه هفته ای بود ! روز ولنتاین که برای هیچ کسی هیچی نخریدم . هر چند کادوم رو در آخرین ثانیه های پنجشنبه شب گرفتم . دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدید ؟ چه سورپرایزی دعوت شدم به صرف تحقیر ، دعوت شدم که بهم بگن دو زار ارزش ندارم دعوت شدم برای اینکه ببینند چه جوری اشکم در میاد ؟. دعوت شدم برای اینکه ببینند دلقکی مثل من می تونه گریه کنه یا نه؟ دعوت شدم به صرف یک بسته عقیده با نون اضافه . دعوت شدم برای اینکه بهم بگن دیگه بهت احتیاجی نیست خوش گلدی!!! . نمی دونم رمان مردی که می خندید رو خوندید؟ ماجرای یه دلقک سیرک سیار که به خاطر اتفاقی که بچگی رو صورتش افتاده بود به نظر می رسید همیشه می خنده امّا اون هیچ وقت نمی خندید همیشه غصه داشت . اونم مهم نبود .
***جا داره در اینجا از شرکت نستله به خاطر این نسکافه های فرد اعلا تشکر کنم خیلی عالی بود! .
ادامه بده! ای دارنده ی ذهن بیمار!.. میخانم. همه را میخانم. همه را. ال او دم!
یاران بشارت بر شما کاین سرو بستان آمده بلبل بخوان اوازها گل در گلستان آمده
ساقی بده پیمانه ای در کنج هر ویرانه ای برپا شده هنگامه ای چون جان جانان آمده
مطرب بزن شور و نوا چنگی حزین در بوعطا بنواز زیرا یار ما این ماه تابان آمده
دیوانه گشتند عاقلان از شوق آن ابرو کمان گویا که ماه از آسمان در جمع انسان آمده
ساقی ز می پر کن قدح بر اهل مجلس می بده یعقوبیان را مژده ده یوسف به کنعان آمده
صوفی رها کن خرقه را از دیر و مسجد اندر آ باز ا بیا در جمع ما کاین عین ایمان آمده
زیباتر از این گل کجا؟ هان بهتر از این گل کجا؟ خوشبوتر از این گل کجا؟ کاین گل ز رضوان آمده
ای گل سلامت می کنم با خون طهارت می کنم خود جان نثارت می کنم عشقت به قران آمده
گفتم چو در کویت رسم شرح فراقت سر کشم حالا چه گویم مهوشم هجران به پایان آمده
«آتش» مزن بر سر دگر اینک ز یار آمد خبر خیز و ببین جانی دگر در جسم بی جان آمده
برپا شده هنگامه ای به به عجب برنامه ای هر عاشق دیوانه ای در کوی جانان آمده
به نظر من کیفیت احساس آدماس که اونارو از هم جدا می کنه نه کیفیت عقایدشون.
پست قبلیت خیلی جالب بود. من چیزی نمی دونستم و خیلی یاد گرفتم.
راستی از بدشانسیت ناراحت شدم!
موفق باشی.
سلام بر ۷۷۷ امین بازدید کننده وبلاگم. از اینکه این بازدید باعث شد من با وبلاگ زیبا و پرمحتوای تو آشنا بشم خدا رو شکر می کنم. من بازم به شما سر می زنم. خوشحال می شم شما هم این افتخار رو به من بدید.
سلام ........ عجب قانون تو قانونی بود پست قبلیت
... راستی جون خاله غصه نخوریا به خاله رنده هم کسی روز والنتین کادو نداد ..... ما هم دلمون رو خوش کردیم به روز اسپندار یا یه همچین چیزی
جالب نوشتی ولی خدا کنه از ته دل ننوشته باشیو مردی که میخندد رو خوندم... یادم نوجوونیم افتادم اسم این کتابو که خوندم تو وبلاگت. یادم افتاد سالها تو کتابخونه مه و من فراموشش کردم مثل خیلی از ادمها که کنارمون هستن و نمی بینیمشون...
سلام ابوذر... نه! حواسم نیست!... خودمم نمی دونم....
میگی چیکار کنم!؟
یادت هست با اون دوسته دیوونت چه بازیه اینترنتیه مسخره ای سرم در آوردین؟
):....همه همینجورن با من....
چیکار کنم؟ اشتباه کردم؟
امیدوام از comment ناراحت نشی....
دقیقا نمیدونم چه اتفاقی افتاده. اما این رو میدونم که گاهی اوقات بد آدمهایی به سراغمون میآیند. با بد کسانی طرف میشیم که خودمون از ابتدا نمیدونیم. چون اتفاقات باعث میشه که آدم ها ذات اصلی خودشون رو بروز بدهند و گاهی جدا غافلگیر کننده است. این که امروز کسی برای احساس آدمها ارزشی قایل نیست. همه چیز به نحو عجیبی رنگ عوض کرده است. کنار اومدن با روزگار خیلی سخته چون باید از تبار خودشون باشی یا رنج بکشی.
لوگوی حمایت از مردم بی دفاع لبنان را میتوانید در وبلاگ خود قرار دهید تا شما هم به جمع ما بپیوندید .منتظر شما هستیم . . .